آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

تربیت یعنی که خود را ساختن؛
بعد از آن بر دیگران پرداختن...
-----------------------------------
خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره!
-------------------------------------------------
دست نوشته های احسان کوزه ساززاده

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

خانه تکانی دل!

احسان کوزه ساززاده | دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ب.ظ
  • احسان کوزه ساززاده

قطار عمر

احسان کوزه ساززاده | دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۳۵ ب.ظ
  • احسان کوزه ساززاده

پاییز بی رحم!

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۰۴ ب.ظ

در من آدمی مرده است که آرزوی خش خش کردن با تو را بر روی برگ های پاییزی در دل داشت حال آنکه آرزوها هرگز ممکن نخواهند شد...

پاییز بسان ریزش برگ ها، آرزوهای ما را هم از تنه درخت امید برید...

پ.ن: آبان فصل پاییز هیچ گاه اینقدر بی رحم نبود...

الف

#پاییز #آبان

  • احسان کوزه ساززاده

ازدولت عشق

احسان کوزه ساززاده | يكشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ب.ظ

.
آذر ماه بارونی تون بخیر رفقا؛ یادمون باشه که آخرین درجه امتحان دینی...
دین دار بودن نیست...بلکه عشق است.
📮از متن کتاب:
رهایی یک نوع بخششی است که اغلب همه ما به آن نیاز داریم اگرچه معمولاً فکر می کنیم وابستگی عاطفی بالاترین شکل عشق است، اما کاملاً برعکس این قضیه درست است رهایی و آزادی عاطفی یکی از والاترین اشکال عشق است. وابستگی ما را به اسارت می‌کشاند در صورتی که واقعی ترین شکل عاشقی، آزاد گذاشتن کسی است که دوستش دارید. شما با رهایی هیچ چیز را از دست نمی دهید در عوض برای ایجاد عشقی رضایتمندانه‌ تر  راه را باز می گذارید تا هر کسی که در این مسیر است بتواند به شکلی هماهنگ‌تر عشق بدهند و عشق بگیرد.
پ.ن: متن کتاب اکثرا کاربردیه و تجربیات رو جمع آوری کرده امیدوارم به قدرت عشق الهی ایمان بیاریم.
پ.ن۲: به نظرم هیچ چیزی ارزشش رو نداره  که به خاطر یک عشق زمینی خیلی از آدم ها و چیزها رو ارزان بفروشیم!
#کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #کتابخوانی_باهم#از_دولت_عشق #کاترین_پاندر

  • احسان کوزه ساززاده

چقدر خوبیم ما!

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۴۱ ب.ظ

.
یعنی اگر داغ و درفش مان کنند و به میخ و سیخ مان بکشند و از دروازه شهر آویزان مان کنند و اگر سر به سرتن به کشتن دهیم عمرا که #کتاب بخوانیم!
اصلاً یک جور مقاومت عجیبی در برابر کتاب‌خواندن داریم که تفلون در برابر چسبیدن غذا به ته ماهیتابه نداره! چنان نسبت به کتاب خواندن نفوذ ناپذیر هستیم که #ایزولاسیون هیچ پشت بامی نسبت به باران و برف چنین عایق نیست!
حتی اگر کسی از ما بپرسد که آخرین کتابی که خوانده ای کی بوده؟ می‌گوییم: می‌خواستم آخرین درس را پاس کنم! و بعد هر هر میخندد طوری که بیست و یک دندان خراب از مجموعه سی و دو دندانش را میشود شمرد! 
خب کتاب که نمی‌خوانی مسواک هم نمی زنی بعد میشینی و نق میزنی به قیمت دندانپزشکی!😊
بریده ای از #چقدر_خوبیم_ما ——-
ابراهیم رها قلم خوبی در نوشتن طنز داره و به موضوعات روزمره و مشکلات جامعه خیلی خوب اشاره میکنه که جای تامل داره در رفتارهای اجتماعی مون ولی خدایی برخی وقتا این سیاسی نوشتن هاش حوصله مخاطب رو سر میبره از بس که اشاره میکنه!به خصوص در کتاب پس کوچه که اصلا به قیمت کتاب نمی ارزه و چون نویسنده اش برند هست گرونه!(البته اینو خود کتاب فروشه میگفت نگین من میگم!) که حتی اصن دیوانه میکنه به نظرم!
در مجموع به خصوص کتاب چقدر خوبیم ما ارزش خوندن رو‌داره در بین کتاب هاتون😊
پی نوشت: #کتاب_بخونیم و به دیگران هم بگیم که #کتاب_بخونید 
#چقدر_خوبیم_ما #کتاب_طنز_پس_کوچه #ابراهیم_رها #طنز #هنر_نزد_ایرانیان_است_و_بس

  • احسان کوزه ساززاده

خوزستان جنگ زده! دست های پشت پرده را می بریم!

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ب.ظ

پس از گذشت 38 سال از انقلاب با شکوه ملت ایران و سال های سپری شده از جنگ؛ خوزستان هنوز هم جنگ زده است!

این روزها می شنوید که با آمدن باران، گردو خاک، و این روزها مه! همه نیازهای اولیه هم میهنان خوزستانیم به یغما می رود!

مدتی بود که دیگر به آمدن گرد و خاک و چگونگی کنار آمدن با آن خو گرفته بودند ولی دیگر سریال بی تدبیری مسوولین باعث اوج گیری نارضایتی مردم شده است!

دانش آموزان، کارمندان و کارگرانی که مدت هاست به خاطر بی تدبیری مسئولین باید در این هوای ناجوانمردانه به محل های تحصیل و کارشان بروند و با نبود امکانات اولیه برای کار و تحصیل مواجه می شوند!درست است که دولت به فکر کاهش روزهای تعطیلی برای خدمت به ملت است ولی آیا سلامت مردم مهمتر است یا قربانی شدن مردم خوزستان!؟؟قربانی شدن برای کسانی که ارزش خوزستانی ها را به سان کمترین افراد پایین شهرهای خویش نمیدانند!

دیگر کارد را به استخوان رسانده اید!در پشت پرده به دنبال چه هستید؟؟برای چه و تا به کی دروغ به هم میهنان خوزستانیم؟؟

·         به فکر نارضایتی مردم از مسئولینید؟؟؟ آنهایی که که خیلی ها در استان خانه و کاشانه ندارند و تهران نشینند؟؟! که باعث کوچ مردم خوزستان به شهرهای دیگر شده اند؟که اینجا مکانی برای درآمد آنهاست؟ اشکالی ندارد خوزستانی ها همچون درختان نخل شان طاقت سختی آموخته اند و این نیز بگذرد!

·         ولی وای بر شما که که با افزایش سطح نارضایتی مردم به دنبال نارضایتی از نظام باشید؟؟!

مبادا و بداندید که مبادا که در پس افکارتان در بالابردن سطح نارضایتی مردم، هدف قرار گرفتن نظام باشد که این مردم نشان داده اند که ریشه بر تبر آنانانی خواهند زد که حتی خیال ضربه بر آن را  داشته باشند!

از شما میخواهیم تا فرصت باقی است تمام آنچه را نابود کرده اید به جایگاه اصلی خویش بازگردانید! حقوق طبیعی مردم خوزستان داشتن بی دغدغه آب و برق و گاز و تلفن می باشد که در گذشته کم و بیش بی دغدغه داشته اند! بیاید به فکر بعدی که مسئولیتی ندارید باشید که وقتی مردم به شما فکر میکنند و یا حتی خودتان به خویش فکر میکنید خاطره ای خوب برجای بگذارید و اگر هم نمیتوانید جای را به کسی بدهید که میتواند!

و یادتان نرود که این سیاسی بازی ها، این گل دادن ها، این به یغما بردن کارون و این سکوت های بی جا؛ همه و همه در یاد مردم خوزستان خواهد ماند و روزی یقه تان را خواهند گرفت!

در تاریخ ثبت شود خوزستان در بیست و سومین روز از بهمن ماه سال 95 هنوز هم جنگ زده است! بدون برق و آب و تلفن....!

  • احسان کوزه ساززاده

به بهانه برگزیده شدن اثرمان و نبودن در جشنواره هلال جوان

احسان کوزه ساززاده | سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ب.ظ

به نام او که هر چه داریم و هست از ذات بی بدیل اوست

سلام

صدای مان را از یکی از جنوبی ترین استان های کشور عزیزمان یعنی خوزستان و گرمای 50 درجه ای این روزهایش می شنوید؛

امیدوارم حال همه شما خوب باشد و ایام را به شادی و شادکامی بگذرانید که البته همین که از طوفان جان سالم به در برده اید باید شاد باشیدJ

حال که این نوشته برایتان خوانده می شود فرسنگ ها از شما فاصله داریم و در حال خدمت به دوستان عزیز دیگری هستیم که امیدواریم مورد قبول پروردگار قبول واقع شود.

بسیار دوست داشتیم که در کنار جوانان پاک دل هلال احمری باشیم و از بودن در کنارشان حض وافری را ببریم ولی با توجه به فرصت اندک و راهی بسی طولانی که دوست داشتیم هموار می شد که نشد و برنامه بسیار قوی دوستان دیگر قسمت نبود که البته جای گله ای هم نیست و امروز هم روز جشن و است و دیگر اصلا نباید گله کرد.

به هر حال دعوت پیامکی عاقبتی جز این نخواهد داشتJ

و اما اینجا...

می گویند که برنده اول مسابقه ای شده ایم و خاطره مان را خاطرتان پسندیده است.

خدای بزرگ را شاکریم و برایمان جای شادکامی و مسرت است.

آری خاطره ای که برگزیده شده است درست است که نام این حقیر در کنارش به چشم می خورد ولی مربوط به کعبه دل های عاشق است.

اگر آن روزها در کنار بی منتان خدمت به مردم می بودید آن را بیشتر احساس می کردید، جایی که قلب ها تصمیم می گیرند نه فکر ها و انجاست همه چیز نماینگر عاشقی است. جایی که جوان 20 ساله و یا حتی 15 ساله و شاید هم کوچک تر همه خود را برای زائران حسین بن علی می گذارد و خاک پای آنان را توتیای چشمانش می کند، جایی که بزرگی انسان ها به خدمت بیشترشان به عاشقان حرم عشق است باید هم که اتفاقاتی شگرف تحقق یابد.

پای امام مهربانی که میان باشد همه چیز ممکن خواهد شد همان گونه در نوشته ای که عرضه شده بود آن کودک بی زبان، لب به سخن می گشاید و عده ای را مبهوت خود می کند.

آری، سلاح عشق تنها سلاحی است که بر قلب های مان حکم فرمایی می کند.

خویش هم که هرازگاهی به این نوشته می نگرم سراپا اشتیاق می شوم و تنها قطراتی است که در چشمانم حلقه میزند و بغضی که گلویم را می فشارد.

حسین بن علی (ع) است که برگزیده دل ها و قلب های ماست و ما این وسط نقل کننده ای بیش نبوده و نیستیم.

اما اینجا باید از جوانانی یاد کنم که در گرمای شلمچه در میان مین های عمل نشده شوق خدمت را برایمان تداعی می کنند و تنها دغدغه زندگی شان کمک به مردم است. طرح همنوا با کاروان نینوا همه ساله در یادمان شلمچه و در مرزبین المللی ایران عراق اجرا می شود و احساس این حقیر آن است که باید بیشتر به آن بها داده بشود.

شاید هم اکنون برخی در دل هایشان بگویند که این چیزها دیگر دِ مده شده است ولی بدانید که هنوز جوانانی هستند که مد برایشان خدمت بیشتر است.

عزیزان من و مسئولین بزرگواری که امروز در این سالن اجتماعات گرد هم آمده اید به قبلی ها گفته ایم و امروز به شما عزیزان می گوییم که نگذارید که فردا چیزی جز پشیمانی که چرا در فرصتی که داشته ایم بیشتر خدمت نکرده ایم  گریبانمان را بگیرد.

و اما در پایان باید بگویم که شاید روزهای خوبی را در سازمان جوانان هلال احمر خوزستان نمی گذرانیم ولی هنوز زنده ایم و علی رغم میل خیلی هایی که نمیخواهند، صدای مان به گوشتان می رسد.

امیدوری مان همچنان باقی است چون مرد می دانیم و مرد جنگ برای خواسته هایمان، و دیری نخواهد پایید که با یاری خداوند باز هم خوزستان مهد تحولاتی چشم گیر در کشور باشد، همان گونه که تا کنون بوده است.

روز و روزگار به کامتان.

باد و طوفان نبردتان

:)

یا حق

احسان کوزه ساززاده

یه جوون ایرونی هلال احمری

ساعت 23:28

پ.ن: http://helalejavan.blog.ir/

  • احسان کوزه ساززاده

شرح حال

احسان کوزه ساززاده | يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۷ ق.ظ

چند روزی است که با خود عهد کرده ام که مطلبی را بنگارم از روزمرگی های زندگیم ولی نمیدانم چرا دل و دماغ نوشتن را ندارم!

احساس می کنم کلی حرف هست برای گفتن ولی از کجا باید شروع کرد را نمی دانم ولی این را می دانم که باید بنویسم برای دلم، برای راحتی خودم و برای گفتن از ناگفته هایی که اگر نگویم شاید کسی هم نگوید.

پس بی مهابا باید نوشت و اینکه به کجا می کشد این نوشته حسابش با کرام الکاتبین است.:)

زندگی هلال احمری ما درست است که این روزها هنوز در انتظار پایان فصل خزان و رسیدن بهار آن است که امیدواریم و می دانیم که به امید خداوند قریب است، باز هم به راه خود ادامه می دهد.

راستش را بخواهید در میان خدمت مقدس سربازی که صبح ها تا بعد از ظهر مان را تحت الشعاع قرار می دهد و کار در بازار را که به عنوان محل درآمدی است برای گذارن زندگی و البته کمی هم تفریح ! و این مذیقه زمانی و خستگی ناشی از آن شاید خیلی مثل من را از بودن با هلال احمری ها فاصله می انداخت ولی خدا رو شکر که با تلاش و همت و الطاف بی بدیل دوستان و همکاران باز هم توانستیم فرصتی را هر چند اندک در کنار دل سپردگان کمک به انسان ها و برای خدمت به مردم باشیم.

این روزها کاملا آماده تغییری بزرگ هستیم تا به امید خداوند برگ زرین دیگری در تاریخ کاری مان رقم بزنیم.

ولی در این مدت که نوانستیم برای شما بنگاریم نیز کم کار نکردیم و تلاش کردیم که روحیه کمک به خلق را در خود سرکوب نکنیم.

در این مدت کارهای خوبی با همت دوستان صورت گرفت همچون دیدار با یادگاران هشت سال دفاع مقدس که چه غریب بودند به گونه ای که زمانی که برای تحقیق محل نگهداری شان کوچه به کوچه، در به در دنبال آنان می گشتیم حتی همسایه کوچه قبلی آن ها نشانی از آن ها نمی دانست! جانبازان اعصاب و روان را تا به چشم ندیدیم که غریبند برای مان باورش سخت بود ولی حقیقتا این گونه بود و خدا رو شکر که بابی در حمایت از این عزیزان در دفتر بازدیدها  گشوده شد.

باید یادی کرد از بیماران سرطانی و کودکان بی سرپرست که در آیینی توانستیم آنان را در کنار خویش جمع کنیم و فرشی از محبت را برای آنان بگسترانیم تا شاید غبار حزن اندوه از نداشتن سایه پدر و مادر و تحمل درد و رنج را برای ساعاتی هم که شده از چهره آنان بزداییم.

برنامه ای بسیار خوب با هنرمندی هنرمندان عزیز استان صورت گرفت و گل لبخند بر چهره معصوم و نورانی این عزیزان نشست.

و البته برنامه ای بسیار دیگر که هر کدام برای خود تفسیر جداگانه ای از خدمت را دارند.

و اما این روزها که روزهای درس و امتحان است را سخت در فکر دیگری هستیم برای مسیری سترگ در راستای یکی از اهداف والای جمعیت که همان آگاهی بخشی است و سعی در بازکردن راهی دیگر داریم.

کاری که تا کنون انجام نشده است و ما هر چه میکشیم از همین عدم آگاهی کافی است که جان هموطنان مان را هر روز در مقابل حادثه تهدید می کند.

حال نمیخواهم خیلی در مورد آن هم بگویم تا زمانی که عملی شود ولی دعایمان کنید تا خداوند یاری مان دهد که این مسیری را که برای مردم نشان کرده ایم به سر منزل مقصود برسانیم انشاالله.

همیشه با خودم فکر می کنم که در رزوهایی که دغدغه هم قامتان و جوانان وطن من خیلی چیزهاست  جوانانی مانند شما هستند که هنوز قلبشان فقط و فقط برای همنوعان شان می تپد.

 

  • احسان کوزه ساززاده

لطفا سیگار نکشید!

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۴۳ ب.ظ

                                             زمین بازی   

دیشب اتفاقی جالب افتاد.

مثل همیشه وقتایی که دوس دارم یکم فکرم آزاد بشه و کمی آرام تر باشم سری به زمین بازی کودکان زدم.

جایی که پر است از شور و امید و انرژی های فراوان.

جایی که تنها زندگی را، و فقط زندگی را بدون هیچ دغدغه ای می توان لمس کرد.

جایی برای  بازی های کودکانه، سرسره الاکلنگ، تاب و حتی بازی های امروزی تر که هر کدام از بچه ها از سر و کول آن ها بالا می روند.

کمی که با عقل بزرگانه ات بیندیشی میتوانی آسمان به ریسمان ببافی و برای هر کدامشان فلسفه ای تعریف کنی، مثلا میتوانی بگویی که همانگونه که بالا رفتن از سرسره اندکی ملال آور است پایین آمدن از آن بسیار سهل است و با خود میگویی که آری در زندگی هر چه بخواهی بالاتر بروی باید مرارت  های آن را به جان بخری و اگر بخواهی به زیر کشیده شوی بسیار سهل و سریع به زیر خواهی رفت.

اینجا پر است از خنده، نشاط شادی، روزمرگی ها را کنار می گذاری و کودک درون خویش را آزاد می کنی.

اینجا خیلی وقت ها بزرگترها هم بچه می شوند و با بچه هایشان بازی میکنند و یاد ایام کودکی خویش میکنند!

ولی دیشب اتفاقی دیگر رخ داد که باعث شد از حال و هوای خویش بیرون بیایم؛ به خود بیایم!

کودکی که لحظه ای پدر و مادرش از او غافل شده بودند به سمت من می آمد، دختر بچه ای بسیار شیرین و ناز با موهای فرفری جوگندمی! از زیر طناب رد شد و از زمین بازی خارج شد.روی زمین را که نگاه کرد ته سیگاری دید و ناخودآگاه برداشت و بر دهان گذاشت، عابری سریع تا دختر بچه را دید به سمت او رفت و آن را از دهانش کشید و به دنبال پدر و مادرش گشت و به آنها گفت که بیشتر مراقب کودک دلبندتان باشند.

آری نه پدر و مادر او بلکه همه ما مسئولیم در قبال کودکان این سرزمین.

پدر  و مادر ها و همه ما باید بدانیم که کودکان هر کاری که از ما بزرگترها ببینند ناخودآگاه تقلید می کنند و انجام می دهند.

قطعا آن کودک آینه اجتماع اطرافش هست.

جامعه ای که باید به خویش بیاید.

حال حرفم این است که:

لطفا سیگار نکشید و اگر هم می کشید جلوی کودکان نکشید و آنان را قربانی خودخواهی خویش نکنید.

پی نوشت عکس: زمین بازی بوآدیا دل مونته، مادرید، اسپانیا

  • احسان کوزه ساززاده

در اوج تنهایی

احسان کوزه ساززاده | چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۱ ب.ظ

طوفان، سربازانی که در رویای بودن در کنار خانواده هاشان هستن؛
صدای به هم خوردن پنجرها،
بیابان...
و خدایی که در این تاریکی شب حس میکنی به تو نزدیک تر است؛
با اشک هایی در گوشه چشم دست به سوی او بلند میکنی؛
و باران می گیرد...
=============
نوشته ای کوتاه از احساسات دیشبم...
راستی دیشب باران بارید...


  • احسان کوزه ساززاده