آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

تربیت یعنی که خود را ساختن؛
بعد از آن بر دیگران پرداختن...
-----------------------------------
خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره!
-------------------------------------------------
دست نوشته های احسان کوزه ساززاده

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۶ مطلب با موضوع «دلنوشته های زندگی» ثبت شده است

تلقین

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۱۷ ق.ظ

.
دشمن از پشت آمده وا کن برایم نیل را
با نگاهی دور کن از من سپاه فیل را

از برای امتحان ای کاش یوسف می شدم
ای خدا طاقت ندارم ذبح اسماعیل را

آدمم گیجم نمیدانم که خون خواهی کنم
یا که با نفرت ببخشم عاقبت قابیل را!
#محمد_شیخی #تلقین ———
پ.ن: هر سال اردی بهشت حال و هوای دیگری داشت مثلا #نمایشکاه_کتاب داشت کلی سفر و رفت و آمد داشت؛ درسته که الان اینا نیست ولی بازم دل‌خوشی اینه که یه رفیق اردی بهشتی درجه یک #کتاب_خون داشته باشی🎈مابقیش درست میشه.
دنیا زود خوب شو که ما حالا حالاها کار داریم🌺
پ.ن۲: این عکس رو‌ پارسال مصلای تهران زمان نمایشگاه کتاب گرفتیم 😉🌹باشد به یادگار
#اردیبهشت #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #رفیق_جان #بهار_دلها #بهار۹۹#حال_دلتون_خوب #حال_دلتون_خوب❤️

  • احسان کوزه ساززاده

روزی به نام مرد

احسان کوزه ساززاده | سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۱۹ ب.ظ

مردها، این پسرکوچولوهای ریش‌دار
هیچ‌وقت موجودات پیچیده‌ای نبوده‌اند
پیچیده‌ترین‌شان نهایتا سیگار می‌کشند و می‌نویسند یا رییس‌جمهور می‌شوند

مردها موجودات قدرتمندی هستند
زورشان به در کنسروها، وزنه های سنگین و غُرغرهای زنانه خوب می‌رسد
تازه پارک دوبل‌شان هم خوب است

مردها پسربچه هایی قوی‌اند
اما نه آن‌قدر قوی که بی‌توجهی را تاب بیاورند!

نه آن‌قدر قوی که بدون «دوستت دارم»های زنی شب راحت بخوابند!
نه آن‌قدر قوی که خیال فردای بچه‌ها از پای درشان نیاورد!

نه آن‌قدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند!
مردها پسربچه‌هایی قوی‌اند
که اگر در آغوش‌شان نگیری و ساعت‌ها پای پرحرفی‌های پسرکوچولوی درون‌شان ننشینی
ترک می‌خورند
و آن‌قدر مغرورند که اگر این ترک هزاربار هم تمام‌شان کند، آخ نگویند
فقط بمیرند!

آن‌هم طوری که آب از آب تکان نخورد و مثل همیشه از سرکار برگردند و شام بخورند
فقط پسرکوچولوی سربه‌هوای درون‌شان را می‌برند گوشه‌ای از وجودشان دفن می‌کنند
و باقی عمر را جلوی تلویزیون
پشت میز اداره یا دخل مغازه
در حسرتش می‌نشینند.

هوای «پسرکوچولوهای ریش‌دار» زندگی‌مان را داشته باشیم
آن‌ها راه زیادی را از پسربچگی‌شان آمده‌اند
تا مرد رویاهای ما باشند.

دنیا بدون «دوستت دارم» با صدایی مردانه
جای ناامن و ترسناکی ست…
دنیا بدون صاحبان کفش‌های ۴۲ و بزرگ‌تر
ردپای خوشبختی را کم دارد...

  • احسان کوزه ساززاده

سفر عشق

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۴۳ ب.ظ

رسید کار به جایی ز عاشقی ما را؛
که در قبیله‌ی ما هرکه بود مجنون شد
#سلیم_تهرانی ==========
عجب سفری بود...
غیر قابل وصف؛اصلا با هر چیزی که تا الان تجربه اش کرده ای فرق می‌کند !حتی اگه رفته باشی باز هم اربعین پای پیاده یه چیز دیگه است انگار!
در راه با خود میگوییم چه چیزی است که این همه انسان رو به راه میاره و به خاطر چه کسی است که فوج فوج جمعیت به خویشتن سختی می‌دهند !
کلمه ای جز عشق به ذهن مان نمی رسد!
اینجا کسی احساس غریبی نمیکند.
اصلا انگار در شهر و خانه خویش هستی، اصلا تعطیلی و خواب ندارد همه چیز همه ساعات شبانه روز فراهم است؛
خیلیا میگفتن کجا میخوابین؟چی میخورین؟
تنها چیزی که بهش فکر نمیکنید همین چیزهاست...
به عشق فکر میکنی و به راهت ادامه میدهی و وقتی که میرسی به معشوق؛ همه چیز تمام می شود!
تمام سختی ها و صداها محو میشوند و غرق میشوی در آغوش او و اشک و اشک و اشک...
چه زود تمام می‌شود!
خوشی های دنیا چه زود تمام می شوند...
حال ما مانده ایم و دلی که در کنار معشوق جا گذاشته ایم.
پ.ن: الهی زیارت زود زود نصیبتان🙏🏻
#سفر #سفر_عشق #اربعین98 #پیاده_روی_اربعین #عشق#arbaeen2019

  • احسان کوزه ساززاده

بیست و نه سالگی

احسان کوزه ساززاده | دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ق.ظ

​​​​​​💥💥

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا ؟  برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم. انتظارات همیشه صدمه زننده هستند. 
زندگی کوتاه است، پس به زندگی ات عشق بورز، خوشحال باش و لبخند بزن. 
فقط برای خودت زندگی کن و قبل از اینکه صحبت کنی ،گوش کن؛  قبل از اینکه بنویسی، فکر کن؛
قبل از اینکه دعا کنی، ببخش؛ قبل از اینکه صدمه بزنی، احساس کن؛ 
قبل از تنفر ، عشق بورز؛

زندگی این است. احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر.
و یک چیز دیگر؛ به دنیا عادت نکن...
#بیست_و_نه_سالگی #سلام #مرداد_۹۸ #خدایا_شکرت_که_هستی_و_برایمان_خدایی_میکنی

  • احسان کوزه ساززاده

اکنون

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ب.ظ

🔴
هر چند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت!
🔻
طاووسی و حسنت قفس پر زدن توست
ای مرغ گرفتار!چه سود از پر و بالت
🔻
زیبایی امروز تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دلخوشی رو به زوالت
🔻
مانند اناری که سر شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت
🔻
پرسیدی ام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سوالت
🔻
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل
این بار اگر اصرار کنی وای به حالت!
🔻
#فاضل_نظری #اکنون 
پ.ن: یه روزی همه چیز تموم میشه،عمر،خوشی و ناخوشی ؛ مهم اینه که ما اون روز چجور زندگی مون رو ادامه 
میدیم!یادمون نره که زندگی رو باید خوووب زندگی کرد!
#حال_دلتون_خوب_رفقا 🌹🌺

  • احسان کوزه ساززاده

زندگی کن

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۱۵ ب.ظ

.
‌ هیچ‌کس ما را
برای خودمان نمی‌خواهَد!
سادگی می کُند 
کسی کِ
#تنهایی‌اش را 
ارزان می‌فروشَد!
مَن تازه فهمیدم 
هیچ چیز
بِ اندازه‌ی
دوست‌داشتنِ خودم
خوشحالَم نمی‌کُند...
پ.ن: #رفقا خودتون رو بیشتر #دوست داشته باشین این به معنای #غرور نیست این به معنای #حال_خوب_دلتون خواهد بود...
پ.ن ۲: سال نود و هشتتون ماه🙏🏻🌹
#حال_خوب #سال_نو #کافه_گردی #رنگی_رنگی #مهربونی

  • احسان کوزه ساززاده

خانه تکانی دل!

احسان کوزه ساززاده | دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ب.ظ
  • احسان کوزه ساززاده

پاییز بی رحم!

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۰۴ ب.ظ

در من آدمی مرده است که آرزوی خش خش کردن با تو را بر روی برگ های پاییزی در دل داشت حال آنکه آرزوها هرگز ممکن نخواهند شد...

پاییز بسان ریزش برگ ها، آرزوهای ما را هم از تنه درخت امید برید...

پ.ن: آبان فصل پاییز هیچ گاه اینقدر بی رحم نبود...

الف

#پاییز #آبان

  • احسان کوزه ساززاده

لطفا سیگار نکشید!

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۴۳ ب.ظ

                                             زمین بازی   

دیشب اتفاقی جالب افتاد.

مثل همیشه وقتایی که دوس دارم یکم فکرم آزاد بشه و کمی آرام تر باشم سری به زمین بازی کودکان زدم.

جایی که پر است از شور و امید و انرژی های فراوان.

جایی که تنها زندگی را، و فقط زندگی را بدون هیچ دغدغه ای می توان لمس کرد.

جایی برای  بازی های کودکانه، سرسره الاکلنگ، تاب و حتی بازی های امروزی تر که هر کدام از بچه ها از سر و کول آن ها بالا می روند.

کمی که با عقل بزرگانه ات بیندیشی میتوانی آسمان به ریسمان ببافی و برای هر کدامشان فلسفه ای تعریف کنی، مثلا میتوانی بگویی که همانگونه که بالا رفتن از سرسره اندکی ملال آور است پایین آمدن از آن بسیار سهل است و با خود میگویی که آری در زندگی هر چه بخواهی بالاتر بروی باید مرارت  های آن را به جان بخری و اگر بخواهی به زیر کشیده شوی بسیار سهل و سریع به زیر خواهی رفت.

اینجا پر است از خنده، نشاط شادی، روزمرگی ها را کنار می گذاری و کودک درون خویش را آزاد می کنی.

اینجا خیلی وقت ها بزرگترها هم بچه می شوند و با بچه هایشان بازی میکنند و یاد ایام کودکی خویش میکنند!

ولی دیشب اتفاقی دیگر رخ داد که باعث شد از حال و هوای خویش بیرون بیایم؛ به خود بیایم!

کودکی که لحظه ای پدر و مادرش از او غافل شده بودند به سمت من می آمد، دختر بچه ای بسیار شیرین و ناز با موهای فرفری جوگندمی! از زیر طناب رد شد و از زمین بازی خارج شد.روی زمین را که نگاه کرد ته سیگاری دید و ناخودآگاه برداشت و بر دهان گذاشت، عابری سریع تا دختر بچه را دید به سمت او رفت و آن را از دهانش کشید و به دنبال پدر و مادرش گشت و به آنها گفت که بیشتر مراقب کودک دلبندتان باشند.

آری نه پدر و مادر او بلکه همه ما مسئولیم در قبال کودکان این سرزمین.

پدر  و مادر ها و همه ما باید بدانیم که کودکان هر کاری که از ما بزرگترها ببینند ناخودآگاه تقلید می کنند و انجام می دهند.

قطعا آن کودک آینه اجتماع اطرافش هست.

جامعه ای که باید به خویش بیاید.

حال حرفم این است که:

لطفا سیگار نکشید و اگر هم می کشید جلوی کودکان نکشید و آنان را قربانی خودخواهی خویش نکنید.

پی نوشت عکس: زمین بازی بوآدیا دل مونته، مادرید، اسپانیا

  • احسان کوزه ساززاده

جوون ایرونی از سربازی بازگشت

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۶ ب.ظ

                      

 ... و سلام نام خداست

بعد از 56 روز بازم سلام

سلامی به گرمای طلوع خورشید صبحگاهی که گرمایش نوید بخش امید است.

دوره آموزشی سربازی با تمام سختی ها و خوشی ها و تلخی هایش هم تمام شد و این را در ذهن متبادر می کند زندگی در گذر است و روزی پایان خواهد رسید.

فکر می کنم یکی از خوبی های سربازی جدایی از دنیاست نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار، جدایی از خواهش های نفسانی و بودن در کنار انسان هایی هم شکل و هم رنگ خود البته با اخلاقیات، سلایق و علایق گوناگون.

اگز کمی دقت کنیم بزرگ ترین حس را در این دوران می توان لمس کرد!

جایی که نه پدر، نه مادر، نه برادر، نه دوست و رفیق به کار انسان نمی آید، نه اینکه نخواهند بلکه نمی توانند که برایت کاری بکنند و خودت هستی و خودت!

و البته خداوندگارت.

جایی که هیچ کس یار و یاورت نیست تنها اوست که دست گیر تو خواهد بود، آن جاست که همه چیز را می سپاری به خودش، با او صحبت می کنی، با او نجوا می کنی و اشک می ریزی و از او می خواهی.

آری خدا را بیشتر از هر روز و هر لحظه نزدیک تر به خود می بینی و این همان ایمان حقیقی و واقعی است.

به قول یکی از دوستان ای کاش این حس را همیشه با خود حفظ کنیم.

و باید گفت از صبر...

صبر در برابر سختی ها، رنج ها، مشکلات، دلتنگی ها، زور گویی ها و خیلی چیزها که این صبر هم نتیجه توکل حقیقی بر خداست.

اینجا هر چه بنویسم کم است از مهربانی های خداوند...

بارالها شکر...

و در پایان جمله ای که انشاالله سرآغاز یکی از  مطالب آینده ام خواهد بود می نگارم:

شهداء شرمنده ایم...

  • احسان کوزه ساززاده