آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

تربیت یعنی که خود را ساختن؛
بعد از آن بر دیگران پرداختن...
-----------------------------------
خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره!
-------------------------------------------------
دست نوشته های احسان کوزه ساززاده

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۲ مطلب با موضوع «خاطرات هلال احمری» ثبت شده است

برای تولد هلال سرخ مهربانی

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ق.ظ


یادش بخیر چه روزهایی بود آن سال ها
سرشار از تکاپو و برنامه‌هایی که برایشان روز شماری میکردیم
همیشه چند هفته قبل تر از هفته جهانی هلال شروع به کار میکردیم چه ایده هایی که به ذهنمان خطور نمیکرد و در شادی این هفته چه کسانی را که سهیم نمی کردیم.
انگار همین چند روز پیش بود در دانشگاه ایستگاه سلامتی میزدیم کلاس های آموزشی میگذاشتیم نمایشگاه میزدیم، سازمان  انتقال خون را دعوت میکردیم،بازدید از خانه های سالمندان و ناتوانان می رفتیم و در پایان هفته یه جشن با حال و تقدیر از آن هایی که زحمت میکشیدند
حیف که امروز نمیبینم این نشاط و طراوت را در بچه های هلال احمری.

بی انصافی نباشد شاید در خوزستان نمی‌بینم!
حیف امروز شده ایم یاد و خاطره آن روزها!
همه چیز خراب شد،نمیدانم چرا ،حوصله شرح قصه اش نیست حداقل در این روزهای شادمان.
انگار این هفته شده یک پست اینستاگرامی تبریک یا برنامه های دیکته شده سازمان که خود بخوانید شرح مفصل از این داستان را.
چه کردید با این جوان ها که هنوز هم جوانند!
دلم می‌گیرد برای جوانان امروز هلال احمری...
ولی ما هنوز هم دلخوشیم به روزهای بهتر، به امید دیدن مردانی از جنس هلال و برای هلال.
آن هایی که با هم خاطره ساختیم دمتان گرم برای تمام خاطره سازی هاتان که هیچگاه فراموش نمی‌شود.
روزتان مبارک هلال احمری های واقعی🌺

  • احسان کوزه ساززاده

به بهانه برگزیده شدن اثرمان و نبودن در جشنواره هلال جوان

احسان کوزه ساززاده | سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ب.ظ

به نام او که هر چه داریم و هست از ذات بی بدیل اوست

سلام

صدای مان را از یکی از جنوبی ترین استان های کشور عزیزمان یعنی خوزستان و گرمای 50 درجه ای این روزهایش می شنوید؛

امیدوارم حال همه شما خوب باشد و ایام را به شادی و شادکامی بگذرانید که البته همین که از طوفان جان سالم به در برده اید باید شاد باشیدJ

حال که این نوشته برایتان خوانده می شود فرسنگ ها از شما فاصله داریم و در حال خدمت به دوستان عزیز دیگری هستیم که امیدواریم مورد قبول پروردگار قبول واقع شود.

بسیار دوست داشتیم که در کنار جوانان پاک دل هلال احمری باشیم و از بودن در کنارشان حض وافری را ببریم ولی با توجه به فرصت اندک و راهی بسی طولانی که دوست داشتیم هموار می شد که نشد و برنامه بسیار قوی دوستان دیگر قسمت نبود که البته جای گله ای هم نیست و امروز هم روز جشن و است و دیگر اصلا نباید گله کرد.

به هر حال دعوت پیامکی عاقبتی جز این نخواهد داشتJ

و اما اینجا...

می گویند که برنده اول مسابقه ای شده ایم و خاطره مان را خاطرتان پسندیده است.

خدای بزرگ را شاکریم و برایمان جای شادکامی و مسرت است.

آری خاطره ای که برگزیده شده است درست است که نام این حقیر در کنارش به چشم می خورد ولی مربوط به کعبه دل های عاشق است.

اگر آن روزها در کنار بی منتان خدمت به مردم می بودید آن را بیشتر احساس می کردید، جایی که قلب ها تصمیم می گیرند نه فکر ها و انجاست همه چیز نماینگر عاشقی است. جایی که جوان 20 ساله و یا حتی 15 ساله و شاید هم کوچک تر همه خود را برای زائران حسین بن علی می گذارد و خاک پای آنان را توتیای چشمانش می کند، جایی که بزرگی انسان ها به خدمت بیشترشان به عاشقان حرم عشق است باید هم که اتفاقاتی شگرف تحقق یابد.

پای امام مهربانی که میان باشد همه چیز ممکن خواهد شد همان گونه در نوشته ای که عرضه شده بود آن کودک بی زبان، لب به سخن می گشاید و عده ای را مبهوت خود می کند.

آری، سلاح عشق تنها سلاحی است که بر قلب های مان حکم فرمایی می کند.

خویش هم که هرازگاهی به این نوشته می نگرم سراپا اشتیاق می شوم و تنها قطراتی است که در چشمانم حلقه میزند و بغضی که گلویم را می فشارد.

حسین بن علی (ع) است که برگزیده دل ها و قلب های ماست و ما این وسط نقل کننده ای بیش نبوده و نیستیم.

اما اینجا باید از جوانانی یاد کنم که در گرمای شلمچه در میان مین های عمل نشده شوق خدمت را برایمان تداعی می کنند و تنها دغدغه زندگی شان کمک به مردم است. طرح همنوا با کاروان نینوا همه ساله در یادمان شلمچه و در مرزبین المللی ایران عراق اجرا می شود و احساس این حقیر آن است که باید بیشتر به آن بها داده بشود.

شاید هم اکنون برخی در دل هایشان بگویند که این چیزها دیگر دِ مده شده است ولی بدانید که هنوز جوانانی هستند که مد برایشان خدمت بیشتر است.

عزیزان من و مسئولین بزرگواری که امروز در این سالن اجتماعات گرد هم آمده اید به قبلی ها گفته ایم و امروز به شما عزیزان می گوییم که نگذارید که فردا چیزی جز پشیمانی که چرا در فرصتی که داشته ایم بیشتر خدمت نکرده ایم  گریبانمان را بگیرد.

و اما در پایان باید بگویم که شاید روزهای خوبی را در سازمان جوانان هلال احمر خوزستان نمی گذرانیم ولی هنوز زنده ایم و علی رغم میل خیلی هایی که نمیخواهند، صدای مان به گوشتان می رسد.

امیدوری مان همچنان باقی است چون مرد می دانیم و مرد جنگ برای خواسته هایمان، و دیری نخواهد پایید که با یاری خداوند باز هم خوزستان مهد تحولاتی چشم گیر در کشور باشد، همان گونه که تا کنون بوده است.

روز و روزگار به کامتان.

باد و طوفان نبردتان

:)

یا حق

احسان کوزه ساززاده

یه جوون ایرونی هلال احمری

ساعت 23:28

پ.ن: http://helalejavan.blog.ir/

  • احسان کوزه ساززاده

به امید تکرار دوباره روزهای خوش در هلال مهربانی

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۵۱ ب.ظ

احسان کوزه ساززاده| جمعیت هلال احمر این روزها، روزهای جدیدی را تجربه می کند.

                            

مدتی بود که در ذهن خویش نوشته ای نسبتا جامع در مورد جمعیت هلال احمر شکل گرفته بود که غفلت و یا فشارهای کاری مانع از نوشتن آن می شد تا اینکه امروز فرا رسید.

روزی که دیگر تعدادی از مسئولین جمعیت هلال احمر کوله بار خویش را بستند و رفتند و خوبی ها، نیکی ها و البته اشتباهات و تیرگی کارهایشان باقی ماند.

همیشه و پس از اتمام هر دوره ای باید به جنبه های مثبت و منفی کار نگریست که حتما آقایان کار خویش را سبک و سنگین کرده اند.

در طول این دوره زحمات فراوانی کشیده شد همچون حمایت ها و اعتمادهای شایسته مسئولین امر جمعیت هلال احمر، برگزاری همایش های تخصصی در چهارچوب اصول هفت گانه و همان گونه قدرت مندی و تواندمندسازی در کمک های انسانی در حوادث و بلایا به جامعه که گل سرسبد کارهای مثبت این دوره اخیر مسئولین می تواند باشد بسیاری از کارهای دیگر.

و البته دسته ای از اشتباهات، که باید نقل شود تا اگر که برای مسئولین آشکار نبوده است آشکارا گردد که یقینا بر پیکره اعضای هلال احمرآثار مخرب آن وارد شده است.

اشتباهاتی شاید سهوی که بعضی ها نه آن روز پاسخگوی آن ها بودند و دیگر امروز هم دیگر مجالی برای پاسخگویی نیست.

شاید هنوز هم در خاطرتان باشد چگونگی شکل گیری نهضت نوپای پیشاهنگان با اهداف مورد نظر که با یاری خداوند به راه تعالی هدایت شد، همایشاتی وزین همچون همایش ورزشگاه آزادی، انتخاب ها که البته بخوانید انتصابات- نابخردانه، انتخابات شوراهای هلال احمر که با ضعف ها و شبهات برگزار گردید و بسیاری دیگر که هیچ گاه هیچ کس در قبال آنان پاسخگو نبود!

می گویند هلال احمر سیاسی نیست؟

حس میکنم اگر از دیدگاهی دیگر بنگریم سخن گزافی نیست که امروز بگوییم هست!

هلال احمر جمعیتی است که توسط هر دولت رئیسش تعیین، سیاست های کاریش تعریف و با اصول هفت گانه همسان سازی می شود که البته تغییر دیدگاه به این جمعیت مردم نهاد به شرط اهمیت دادن به اصول می تواند باعث رشد و بالندگی باشد.

هر دولتی نگرشی خاص برای جمعیت دارد برای مثال همین دولت پیشین اهدافش از اهمیت دادن به مقوله هایی همچون: پیشاهنگی که تفکرات اسفندیار خان را قرار بود دنبال کند، از به ظاهر مرخصی رئیس جمعیت هلال احمر گرفته تا اینکه بتواند اصول تبلیغاتی دولت پیشین را تبیین کند، از همایش وزین ورزشگاه آزادی که مثلا برای تقدیر از دست اندرکاران سفرهای نوروزی تشکیل شده بود و عجب تقدیر درخوری بود و چقدر خوب مهمان داری شد و در پشت پرده چه گذشت؟!و مسائل دیگری که ذهنم یارای بیان آن ها را ندارد!

پای صحبت دلسوزان هلال احمری که می نشینی خیلی ها معتقدند اشتباهات مهم و بزرگ تر جمعیت هلال احمر در کشور ریشه در انتصابات نابخردانه در جمعیت هلال احمر استان ها دارد.

در آغاز به کار و در ابتدای دولت پیشین انتصابات خوبی اقدام گرفت که باعث پیشرفت در بسیاری از حوزه ها شد و شعار دولت مبنی بر عدالت در تمامی سطوح در حال عملی شدن بود ولی دیری نپایید که هر چه جلو تر می رفت اوضاع خراب تر و خراب تر می شد./

تعدادی از استان ها بخصوص خوزستانی که نویسنده در آن روزگار می گذارند سرآمد بود که چند خطی را به آن اختصاص می دهم.

پس از دورانی حدودا یک ساله بسیار موفق و درخشان در ابتدای دولت در جمعیت هلال احمر خوزستان و کارهای زیربنایی و آموزشی بسیار بزرگ ناگهان ورق برگشت و بد هم برگشت!

دبیر کل جمعیت دست به تغییرات اساسی در خطه سرخ خوزستان زد و مدیریت کلان جمیعت را به فردی دیگر سپرد و مطابق همیشه تیمی جدید بر سر کار آمد!

ترکیبی که به استثنای چند نفر دیگر امروز شاید می توان گفت از ضعیف ترین اعضای تاریخ هلال احمر خوزستان به حساب می آید!

البته خود خوزستانی ها هم مقصرند که تن به این ذلت دادند و دم هم برنیاورند!

فارغ از دیگر بخش های جمعیت به عنوان جوانانی هلال احمری باید به سازمان جوانان و اقدامات صورت گرفته در آن پرداخت.
استراتژی کلی این گونه پیش می رود که جمعیت با بحران بودجه مواجه است و در این راستا برنامه ها یا برگزار نشده یا اگر هم برگزار شده با حداقل امکانات اولیه، تا خرده آماری از اجرای برنامه ها داده شود (آماری که امیدواریم رقم هایی صحیح میان مسئولین رد و بدل شده باشد) و پس از آن که مسئولین محترم پایتخت نشین صدای جوانان خوزستانی را می شنیدند و شاید اگر هم درصدد انجام حرکتی جهت اصلاح بودند عملی نشد، تنها امید آن بود که با گذشت زمان شاید همه چیز درست شود که البته نشد.

اینجا فاجعه کم رقم نخورده است؛ مهم ترین آن ها ریزش بسیار بالای اعضای جوان می باشد و از حال این روزهای شان همین بس که دیگر امسال رقابت مهری در استان خوزستان در کار نبود و نفرات برتر بسیار عادلانه برگزیده و معرفی شده اند.

در خفقان موجودی که مجال کار را برای افراد دلسوز سد کرده اند، جیره خواران جمع شده اند و روزگار می گذرانند تا تحفه ای ناچیز برای اهل و عیال تامین شود و بس!

حیف است از شهرستان های استان چشم بپوشیم، اینجا اندکی از مرکز استان خوزستان برایتان می گوییم دیگر خودتان تا آخر خط را نتیجه بگیرید!

پس از تغییرهای متوالی در جمعیت هلال احمر اهواز بالاخره آقایانی بر سرکار آمدند که چتر تفکر بسیج را بر سر جمعیت گسترانیده و اینجا محلی برای استفاده( شما بخوانید سوء استفاده) یاران پیشین پایگاه از امکانات باالقوه جمعیت هلال احمر شد!

باز هم مثبت نگر باشیم! روحیه بسیجی نکته مثبتی بود که می توانست کمک کننده باشد ولی تفکر بسیج و موازی کاری ها پیاپی در جمعیت هلال احمر راه را بر خیلی ها بست و در پاسخ به منتقدان برچسب هایی زده می شد و البته هنوز هم می شود!

البته اشتباه نشود نه اینکه تفکر بسیجی خدایی نکرده بد باشد بلکه: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!

از برنامه های روتین هلال احمر شده است برپایی ایستگاه صلواتی در ایام و مناسبت های مختلف وکم رنگ تر به اصول پرداخته می شود، فاجعه این جاست که کوته نگری برخی آقایان به آنجا می رسید که دسته های عزا و شادی را والاتر از برنامه هایی در راستا و پرداخت به اصول جمعیت به شمار می آورند.

اینها همگی تیشه بر قلب هلال احمری های واقعی است!

حقیقتا حیف است استفاده نکردن از جوانان پاک دل هلال احمری به بهانه های واهی!

آنانی که از مال و ناموس و توان و خانواده خویش برای خدمت به مردم می گذرند، آنانی که لحظه های خوش در کنار خانواده بودن را با در کنار مردم بودن برای کمک به آنان و نجات جان شان عوض کرده اند...

آری آنان امروز خطر را بیشتر درک می کنند.
پاسخ این مشکلات را جوانان وطنم در هلال احمر دیگر شاید در روز رستاخیز بگیرند که حقیقتا عدالت به حق آشکار خواهد شد.

همیشه گفته ایم و خواهیم گفت که هلال احمری خسته نمی شود و مرد روزهای سخت است و هنوز هم به آرمان شهر جمیعت هلال احمر می نگریم می گوییم: اندکی صبر سحر نزدیک است.

مسئولین امروزی باید از کارهای انجام گرفته و نگرفته مسئولین دیروزی درس بگیرند تا بتوانند خدمتی در خور جوانان عاشق و دلسوخته زمان حادثه داشته باشند که با گفته های نقل شده در رسانه ها انشااالله مسئولین امروزی گام محکمی را در راستای رسیدن به بهترین ها در جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران بر دارند.

شعار "ما میتوانیم" را زنده خواهیم کرد کافی است اندکی اعتماد و احترام به نظرات جوانان عاشق هلال احمر...

بدانید که این پایان کار ما نیست...

  • احسان کوزه ساززاده

او دیگر هیچ گاه نخواست که پیشاهنگ باشد.

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۱۹ ب.ظ

پیشکش به جوانان هلال احمری:

جوانان هلال احمر تنها پیشاهنگ نیستند!

او پیشاهنگ نبود ولی پیشاهنگان را دوست داشت.

در روزهایی که به دلیل شغل جدیدم زمان کمتری را برای بودن در کنار جوانان پر شور و پاک دل هلال احمری دارم هر از چندگاهی تنها نگاهی به ماه نوی مان (1) می اندازم و از فرط خستگی یا استراحت می کنم  و یا مشغول به انجام کارهای مهم تر می شوم.

                     

شنیدن درد دل های یک جوان هلال احمری باعث شد به یک مسئله سطحی بنگرم و با این اوضاع بتوانم وطیفه خویش را انجام دهم و چند خطی را برای آن بنگارم!

حال چرا می گویم سطحی، به این دلیل است که عقیده دارم اعضای هلال احمر از روح و جان همه یکی هستند و برای یک هدف مشترک به دسته های مختلف برای پوشش همه جانبه وظایف و اهداف سازمان جوانان هلال احمر جمع شده اند.

و اما:

اطلاعیه شماره یک، دستورالعمل شماره دو، دوره آموزشی شماره سه و اردوی شماره چهار و ...

خوشحال می شود که در این بحبحه نبود بودجه و پول آن ها سفر می روند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آن ها آموزش می بینند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آنها برنامه دارند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آن ها امیدواری دارند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آن ها...!

این ها را نمی گفت که بگوید  چرا آنها می روند و دیگران نمی روند!

نمی گفت که بگوید چرا آنها آموزش می بینند!

می گفت که بگوید همه را باید یکی دید!

می گفت که بگوید اگر آموزش هست برای همه باشد!

اگر اردویی هست برای همه باشد!

اگر برنامه ای هست برای همه باشد!

می گفت که بگوید جوانان هلال احمری تنها دوستان عزیز پیشاهنگش نیستند و باید برای همه آن ها در همه مواقع برنامه داشت!

می گفت که بگوید پیشرفت باید همه جانبه و در همه سطوح و یکسان باشد تا جایی مرفح تر و جایی با فقر برنامه و امکانات نباشد!

حال می بینم که شاید دغدغه او هم درست بود، پیشاهنگ و دانشجو و روستایی و آزاد و طلاب همه یکی هستند، همه آنها یکی از اعضای سازمان جوانان هلال احمر جمهوری اسلامی ایران هستند.


                         

او آموزش و امکانات رفاهی را فرد محور و برای جوان هلال احمری می خواست نه سازمان محور و برای گروهی خاص!

امروز او و شاید هم قطاران او خوشحالند و می بالند که تنها یک جوان هلال احمری هستند!

تنها یک جوان هلال احمری، مانند دیگر جوانان هلال احمری که اکنون در روستایی دور افتاده هر روز و شب در فکر کمک و امداد به مردمان شان هستند.

جوانی که شاید در این نبود هیچ چیز، برای او هم هیچ چیز نبود جز دستان خالی و افکاری نو و قلبی بزرگ.

قلبی بزرگ به پهنای بلند آسمانی بزرگ و آبی رنگ.

او پیشاهنگ نبود، او در امداد و پیشاهنگی و جوانان و دانشجویی و داوطلبان و چه و چه وچه هم زمان عضو نبود!

او دیگر هیچ گاه نمی خواست که پیشاهنگ باشد.

پس بگذارید همه بدانند که او و خیلی های دیگر،  تنها یک جوان هلال احمری هستند.

قدرشان را بدانیم.

بیایید همه چیز را با هم و برای هم بخواهیم!


پی نوشت:

1-     ماه نو: شبکه اجتماعی سازمان جوانان هلال احمر جمهوری اسلامی ایران


  • احسان کوزه ساززاده

امدادگران واقعی، امدادگران بی نشان...

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۵۳ ب.ظ
                              

به قلم احسان کوزه ساززاده| امدادگری شغل انبیا است؛ راست است که می گویند هر کسی نمی تواند یک امدادگر خوب و متعهد باشد.

امدادگر از جان خویش می گذرد برای خدمت به مردمی که آن ها را نمی شناسد و مردم هم شاید هرگز او را نشناسند؛ و چه زیباست همین گمنامی...

در این دنیای خاکی که همه ذوق و شوق آن دارند که دیده شوند؛ کسی آن ها را ببیند و از آن ها تعریف کند؛ به قول خودشان معروف شوند حال این نام و نشان هر جایی که می خواهد باشد حتی در خبرگزاری آقا و خانم ایکس.

خیلی چیزها را تا به چشم نبینی باورت نمی شود؛ این بار من دیدم به چشم و برای شما نیز میخواهم بازگویم از امدادگران گمنام...

امدادگرانی که نفس را زیر پا گذاشته اند و اسیر این دنیا نیستند، آنانی که رضای خداوند را در طبق اخلاص قرار داده اند و برای خدمت به مردم لحظه ای از جای نمی شینند.

آن روز برای تهیه خبر اعزام شده بودیم! با بچه ها به گپ و گفتی نشستیم داشتیم برنامه ریزی ها را با توجه به محیط کنونی انجام می دادیم که رئیس جمیعت هلال احمر به ما نزدیک شد. از ما خواست تا از سه چهار جوانی که در خیلی از برنامه های شهرشان و به خصوص برنامه این روزهایشان بسیار زحمت کشیده اند عکس و فیلم جداگانه ای تهیه کنیم.

ما هم از خداخواسته گفتیم بگویید بیایند.

نام یکی از آن ها محسن بود؛ یک جوان رعنای عضو جمعیت هلال احمر که آثار چند شب بیداری از چشمانش هویدا بود.

فکر کرد ما کاری داریم که او را نزدمان فرستاده اند.وقتی متوجه شد که برای چه او را صدا کرده ایم گفت: - من جایی کار دارم باید بروم-، چند قدمی از ما دور نشده بود که صدای مسئول اردوگاه رو شنیدم؛ -محسن پسر برو دیگه بذار تو یکی از عکس ها حتما باشی؛ نه من جایی کار دارم باید برم!- چند لحظه ای صحبت هایشان ادامه داشت این بار مسئول اردوگاه دستانش را گرفته بود و آوردش کنار ما!

به مسئول اردوگاه گفت:-خودم میرم باهاشون نگران نباش!شما برو...-

خودم رو بهش معرفی کردم: من احسان کوزه ساززاده از اهواز خدمت شما هستم تا بتونیم گزارشات برنامه اتون رو منعکس کنیم.نمیخوای اسمت رو به ما بگی: اسم من محسنه.

محسن نمیدانم چرا ولی فراری بود از ما، از وقتی که دوربین دست ما می دید ما دیگر او را نمی دیدیم!با هم رفتیم تا در گوشه ای از اردوگاه ازشون عکس بگیریم!

از ما اصرار بود و از محسن انکار! از اونور اردوگاه مسئول اردوگاه داد زد: محسن برو دیگه! و او...

شخصیت جالبی داشت.او دوست نداشت کسی او را ببیند، باهاش صحبت می کردم، بهش می گفتم بابا از پشت سر ازت عکس می گیریم؛ راضی نمی شد...

کمی بعد که با هم صحبت می کردیم به من گفت: احسان دوست ندارم کسی منو ببینه و بشناسه!

اونی که باید منو اینجا ببینه میبینه!همین برام کافیه...

می بینید؛ یک انسان چقدر می تواند بزرگ باشد...

حال که به محسن فکر می کنم میبینم که در جوانی چقدر پخته و با گذشت و با هدف و خالص بود...او شاید هم مانند خیلی از شما دانشجو بود...

ولی محسن مانند ما نبود؛ حس میکنم او خیلی از ما جلوتر بود،خیلی...

محسن نماد کوچکی از امدادگران گمنام و بی نشانی است که هیچ گاه هم شناخته نخواهند شد؛ آنان گمنامی را سرلوحه ی کارشان قرار داده اند و دلی دارند به وسعت دریا، آنان جوانان برترند و الگوی خیلی از جوان ها!

امدادگران بی نشان نه در آسمان اند و نه از کره ی دیگری پای بر روی زمین انسان ها گذاشته اند؛ بلکه بر روی همین زمین خاکی زندگی می کنند، ولی ما کجا و نشان بی نشانی آنان کجا...

 

  • احسان کوزه ساززاده

فرهنگی نو در ماهی نو از سال نو...

احسان کوزه ساززاده | دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۴۰ ب.ظ

                                نو

تقدیم به کانون های دانشجویی هلال احمر کشور...

به قلم احسان کوزه ساززاده| ماه ها گذشت، اردیبهشت، دی، اسفند و امروز که 19روز از آغاز فروردین سال جدید نیز می گذرد. اردیبهشت 91 و فروردین 92 که سراسر شور و نشاط بود، تلاش و فعالیت های بی امان و باز هم زندگی با هلال احمر گذشت.

یه عالمه تجربه جدید با آدم های جدید.

خوبی اعضای هلال احمری دانشجو این است که هر مدت یه بار کانون های آنان پوست می اندازد.

بچه های نو، فعالیت های نو، اندیشه های  نو، همه برای هلال احمری نو، برای فرهنگی نو در ماهی نو از سال نو.

البته ما هم که استنثنا بودیم و همه را بدرقه کرده بودیم، بالاخره نوبت به ما هم رسید!:)

میخواهم تشکر کنم از بچه هایم! از بچه های هلال احمری دانشجو؛ بچه های تهران و گیلان و اصفهان و کرمان و خوزستان و خلاصه هر جای این سرزمین پهناورمان ایران.

اصلا اینجا و آنجا ندارد؛ هر جا که عده ای جمع شده اند برای تحصیل علم و کانون دانشجویی هلال احمر دارند!

شاید بپرسید که چرا میخواهم از آنان تشکر کنم؟

چون اعتقاد دارم آنان فرهنگ ساز و تمدن ساز جامعه اجتماعی هستند!

قدر خویش را بدانند و به خاطر داشته باشند که آنها هستند که نشان دهنده ی فکر و میزان فرهنگ اجتماعی جمعیت هلال احمر هستند!

جوون ایرونی، فرهنگ اجتماعی هلال احمر دست توئه، خوب بسازش!

پ.ن:هنوز از اون اجتماع دانشجویان هلال احمری در اسفند ماه 91 کمی دلگیر بودم!!!!!:((

پ.ن 2: متن از دست نوشته ای قدیمی بود که اندکی اصلاح شده بود، خرده نگیرید بر ما که دوست داشتیم همان باشد که قبلا نوشته ایم.

  • احسان کوزه ساززاده

یادم باشد یک جوان هلال احمری از کجا شروع شد...

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۲۱ ب.ظ

بالاخره به پایان مرحله ای از زندگی رسیدیم و تمام شد.


                              

دوران دانشجویی مان، روزهای خوب با دانشجویان جوان زندگی کردن و کار با دانشجویانی که هلال احمری شده بودند و جمع شده بودند به عشق مردم.

آری؛ اینگار همین چند روز پیش بود که قبلی ها جای خود را به ما و امروز ما جای خود را به بعدی ها دادیم.

روز های خوب ، خاطراتی شیرین و گاهی هم خاطراتی تلخ.

البته نمی توان گفت در کنار هلال احمری ها بودن خاطرات تلخ دارد، نه ولی کار است دیگر و بدی ها و خوبی هایش جزئی از کار.

یادم است هرگاه گره ای در کار می افتاد می گفتیم سنگ است دیگر و همین سنگ ها و موانع است که باید پله ای برای بالاتر رفتن مان شود.

حال که به گذشته می اندیشم تمام خاطرات مثل برق و باد از جلوی چشمانم می گذرند و فقط می توانم بگویم یادش بخیر.

خدا را شکر مسئولیت سنگینی از روی دوشم برداشته شد و امروز احساس سبک بالی می کنم.

خدا رو شکر می کنم که دورانی از زندگیم را با جوانان خوب و پاک دل هلال احمری گذراندم، آنانی که انسانیت ها را دوست می داشتند و در فکر خدمت به خلق بودند و نشاندن لبخندی بر لبان آنان.

امیدوارم توانسته باشم در حد وسعم آن وظیفه ای که بر دوش داشته ام و آن هم مسئولیت یک کانون دانشجویی هلال احمر بوده است  به حدی از کمال غایی رسانده باشم که می دانم درصد کمی از آن محقق شده است که خداوند هم از ما به حد وسعمان چیزی نخواسته است.


                                  

خدا را شکر می کنم که اگر موفقیتی بوده لطف و عنایت همیشگی او بر دل های پاک جوانان هلال احمری بوده و ما این وسط فقط واسطه ای بوده ایم که امیدوارم قطره ای از نیکی آنان به ما برسد و اگر هم موفقیتی حاصل نشده از کاستی های بنده حقیر رو سیاه درگاه باری تعالی.

به هر حال از امروز مرحله ی جدیدی در زندگیم شروع می شود، گذر از دوران دانشجویی به مرحله بعد...

امروز دیگر فقط یک جوان هلال احمری هستم که تنها مسئولیتم خدمت به مردم و نجات جان آنان است و دیگر مسئولیتی بر دوشم نیست.

از امروز شاید می توانم بی پرده تر حرف بزنم و حقایقی را از دیدگاه خویش بگویم و امیدوارم که جز حق نگویم.

این را می دانم که نباید هیچگاه فراموش کنم که از کجا آمده ام، چگونه آمده ام، چه مرارت ها و سختی هایی کشیده ام تا به اینجا رسیده ام.

یادم باشد که هر چه دارم و هست از وجود بی پایان خداوند یکتاست.

یادم باشد که یک جوان هلال احمری از دانشگاه شروع شد...

یادم باشد...

  • احسان کوزه ساززاده

این جا شلمچه نقطه صفر مرزی...

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۲۲ ق.ظ

خرمشهر سرزمین نخل های بی سر، قطعه ی گمشده ای از بهشت و مشهد شهدای گمنام که برای وجب به وجبش خون پاک شهیدان وطن جاری شده است.

همیشه در  شلمچه کاروان های راهیان نور را می دیده ایم که برای زیارت خاک پاک اینجا قدم گذاشته و می گذارند.

خداییش هر جایش را که نگاه می کنی و لحظه ای تصور می کنی که اینجا جای پای شهیدی است، هوایش تمام وجودت را پر می کند و به فکر فرو می برد.

این روزها روزهای نزدیک شدن به اربعین حسین(ع) است.

پایانه خروجی مرزی جای سوزن انداختن نیست، مردم از شهرهای مختلف آمده اند: از قم، بابل، تهران، حتی از مشهد آمده اند اینجا تا از این مکان مقدس خود را به دیار عشق حسین(ع)، کربلا برسانند.

فکرش را هم نمی کنی که برخی از مردم یک هفته است که اینجا منتظر هستند تا شاید فرجی شود و حرکت کنند به آن سوی مرزها، که البته مرغ دل هایشان خیلی جلوتر از خودشان اکنون در کربلاست.

خیلی ها پای پیاده آمده اند اینجا، پای حرف یکی از آن ها که می نشینم می گویند: عراق روادید صادر نمی کند و من هم بدون کاروان آمده ام تا از کشور خارج شوم ولی...

اشک چشمانش را فرا می گیرد و با زبان عربی جملاتی را به ما می گوید؛ رضا چلدوای که یکی از جوانان با گذشت و خوب جمعیت هلال احمر خرمشهر است را صدا می کنم تا صحبت هایش را برایمان ترجمه کند:

به خاطر حسین، به عشق حسین و برای زیارت حسین آمده ام اینجا ولی نه به ما می گویند بروید نه بمانید البته دل رفتن هم نداریم، هر لحظه امکان دارد دوباره مرز باز شود و بتوان از کشور خارج شد، از ما خواهش می کنه که آیا ما می تونیم واسشون کاری کنیم؟

رضا خودش بهش جواب می ده که ما هم کاری از دست مان ساخته نیست و می تونیم براشون فقط دعا کنیم و از امکاناتی که هلال احمر براشون مهیا ساخته استفاده کنن.

از او می پرسم! حاج خانم از بچه های هلال احمر راضی هستین؟ جواب می دهد: آره خدا خیرشون بده. برامون چادر برپا کردن و بهمون پتو می دن حداقل یکی هست اینجا که به فکرمون باشه.

آری...اینجا اعضای جمعیت هلال احمر خرمشهر در میان خاک و مین و مردم مشتاق حسین(ع) خدمت گذاری می کنند، اردوگاه اسکان اضطراری برپا کرده اند و مردم از راه رسیده را برای استراحت مستقر می کنند مردمی که از جای جای کشور آمده اند.
                          


ادامه این دست نوشته را در ادامه مطلب بخوانید...

  • احسان کوزه ساززاده

سلاح عشق...

احسان کوزه ساززاده | سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۱، ۰۱:۵۶ ق.ظ

هلال احمری های خرمشهری در مرز بین المللی شلمچه با برپایی اردوگاه اسکان موقت اقدام به خدمت رسانی به زائران حسینی می کنند.

هر جا را که نگاه کنید و تا جایی که چشم می بیند فوج فوج جمعیت انسان های مشتاق برای اعزام به کربلای معلا آمده اند تا به هر شکلی که شده خود را در روز اربعین حسین (ع) به آنجا برسانند.

اینکه مشکل این است که عراق روادید صادر نمی کند و یا اینکه مردم بدون کاروان آمده اند را بنا نداریم به آن بپردازیم ولی هر چه هست اینجا با مردم که صحبت می کنیم در می یابیم که برخی هاشان دو سه روز و حتی یک هفته است که اینجا هستند و هنوز نمی دانند که بالاخره عازم می شوند یا خیر.

اینجا شاید خیلی ها نیستند، خیلی هایی که وظیفه دارند به فکر اسکان مردم باشند، به فکر خوراک و اشامیدن مردم باشند ولی مردم هستند و در این میان جمعیتی به نام هلال احمر.

همیشه هلال احمری ها بوده اند که جایی که کسی به فکر کسی نیست به فکر مردم بوده اند.

به گفته مسئولین اردوگاه اسکان موقت هلال احمر در شلمچه قریب به 72 هزار نفر از مردم تا کنون در چادرها اسکان داده شده اند و می گوید که با کمبود تعداد پتوهای موجود تا کنون در شب های بسیار سرد اینجا میان مردم نیز پتو تقسیم کرده اند.

جوانان هلال احمری می گویند خدمات کوناگون و متنوع تری در نظر داشته اند انجام دهند که سال گذشته انجام شده است ولی امسال با کم لطفی ها مواجه شده اند و شرمنده مردم هستند ولی خوشحال اند که حتی با دستان خالی ولی پرمهرشان امسال هم به زائرین حسین (ع) خدمت می کنند.

اردوگاه برای اسکان برپا کرده اند،مردم را در مکانی موقت اسکان می دهند از سرما و گرما محافظت می کنند پتو بین مردم تقسیم می کنند، به گفته خودشان درست است خیلی بودجه ندارند ولی در حد وسع شان چای و خرما بین مردم تقسیم می کنند، زیر پایشان را جارو می کنند و خاک پای زائران کربلا را سرمه چشمان شان می کنند تا امورات حرکت شان مهیا گردد و حرکت به دیار عشق را تجربه کنند.

پای درد دل هایشان که مینشینیم حرف های نکفته زیادی دارند که تا آنجایی که شنیدیم کم کم منتشر خواهم کرد.می گویند خیلی بی مهری ها امسال دیده اند از طرف مسئولین؛ یکی شان می گوید تا اهواز همه با هم آمدیم تا دست پر برگردیم برای اینکه بتوانیم به مردم خدمت مناسب تری را ارائه دهیم ولی نشده است.

با خودم که فکر می کنم میبینم مگر چه می شد امکانات بیشتری داده می شد تا خدمت رسانی به مردم کامل تر انجام پذیرد.

به جای برگزاری همایش هامان در برج میلاد و یا تالارهای میلیونی و یا هزینه های دیگر این بودجه برای خدمت به همین مردم هزینه می شد.

بسته پیشنهادی مان برای مسئولین هلال احمری استان مان این است که سال آینده برای این برنامه واقعا بزرگ در میان دشت های خالی از سکنه که دور تا دورشان را میدان مین فرا گرفته است و خطرات بسیار وجود دارد، اینکه صندوق های کمک را زین پس برای خود جمعیت باز گشایند و در پیشنهاد بعدی فراخوان کمک به برنامه منتشر گردد تا هزینه های برنامه از سوی اعضا تامین گردد، که من شک ندارم اعضا با جان دل، پول و مال که هیچ؛ جان در رکاب می گذارند برای خدمت به زائرین حسین. البته گفتنی است این کار مواردی را می خواهد که یکی از آن ها خرید سنگ پای قزوین است.

اینجا در میان همه نبودها جوانان هلال احمری با سلاح عشق آمده اند، هستند و خواهند بود، پر انرزی تر از همیشه.

  • احسان کوزه ساززاده

امدادگران چشم های گریان کودکان...

احسان کوزه ساززاده | دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۱، ۱۲:۴۷ ق.ظ

حتی به ذهن مان هم نمی رسید که به این برنامه برسیم. ولی می گویند خدا بخواهد در و تخته جور می شوند و می شود آنچه که تقدیر است.

دعوت شده بودیم به عملیاتی که حادثه دیدگانش هنوز مشخص نیستند ولی بی شک  اتفاق می افتد آنچه نباید بیفتد...

اینجا اهواز...ساعاتی قبل از رسیدن ضریح مطهر حسین بن علی (ع).

رمز عملیات مان یا حسین است؛قرار است تا ساعاتی دیگر که به ما فقط می گویند نزدیک است و نمی دانیم کی؟؟؟ ضریح آقای مان حسین بن علی (ع) وارد اهواز شود.

امدادگران نزدیک به 72 ساعت است که آماده باش هستند؛ قرار بوده دو سه روز پیش کاروان از راه برسد  و عملیات آغاز گردد...ولی امدادگر تعریفش آماده باش بودنش است.

ساعت حدودا 8 و 9 شب است.

امدادگر هست، پیشاهنگ هست، راننده هست، جوان دانشجو هست، جوان دانش آموز هست...

همه و همه هستند و مهم تر این که همه هلال احمری هستند.

                                  

                                  

ادامه این نوشته را در ادامه مطلب دنبال کنید...

  • احسان کوزه ساززاده