آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

تربیت یعنی که خود را ساختن؛
بعد از آن بر دیگران پرداختن...
-----------------------------------
خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره!
-------------------------------------------------
دست نوشته های احسان کوزه ساززاده

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کانون دانشجوییی هلال احمر» ثبت شده است

یادم باشد یک جوان هلال احمری از کجا شروع شد...

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۲۱ ب.ظ

بالاخره به پایان مرحله ای از زندگی رسیدیم و تمام شد.


                              

دوران دانشجویی مان، روزهای خوب با دانشجویان جوان زندگی کردن و کار با دانشجویانی که هلال احمری شده بودند و جمع شده بودند به عشق مردم.

آری؛ اینگار همین چند روز پیش بود که قبلی ها جای خود را به ما و امروز ما جای خود را به بعدی ها دادیم.

روز های خوب ، خاطراتی شیرین و گاهی هم خاطراتی تلخ.

البته نمی توان گفت در کنار هلال احمری ها بودن خاطرات تلخ دارد، نه ولی کار است دیگر و بدی ها و خوبی هایش جزئی از کار.

یادم است هرگاه گره ای در کار می افتاد می گفتیم سنگ است دیگر و همین سنگ ها و موانع است که باید پله ای برای بالاتر رفتن مان شود.

حال که به گذشته می اندیشم تمام خاطرات مثل برق و باد از جلوی چشمانم می گذرند و فقط می توانم بگویم یادش بخیر.

خدا را شکر مسئولیت سنگینی از روی دوشم برداشته شد و امروز احساس سبک بالی می کنم.

خدا رو شکر می کنم که دورانی از زندگیم را با جوانان خوب و پاک دل هلال احمری گذراندم، آنانی که انسانیت ها را دوست می داشتند و در فکر خدمت به خلق بودند و نشاندن لبخندی بر لبان آنان.

امیدوارم توانسته باشم در حد وسعم آن وظیفه ای که بر دوش داشته ام و آن هم مسئولیت یک کانون دانشجویی هلال احمر بوده است  به حدی از کمال غایی رسانده باشم که می دانم درصد کمی از آن محقق شده است که خداوند هم از ما به حد وسعمان چیزی نخواسته است.


                                  

خدا را شکر می کنم که اگر موفقیتی بوده لطف و عنایت همیشگی او بر دل های پاک جوانان هلال احمری بوده و ما این وسط فقط واسطه ای بوده ایم که امیدوارم قطره ای از نیکی آنان به ما برسد و اگر هم موفقیتی حاصل نشده از کاستی های بنده حقیر رو سیاه درگاه باری تعالی.

به هر حال از امروز مرحله ی جدیدی در زندگیم شروع می شود، گذر از دوران دانشجویی به مرحله بعد...

امروز دیگر فقط یک جوان هلال احمری هستم که تنها مسئولیتم خدمت به مردم و نجات جان آنان است و دیگر مسئولیتی بر دوشم نیست.

از امروز شاید می توانم بی پرده تر حرف بزنم و حقایقی را از دیدگاه خویش بگویم و امیدوارم که جز حق نگویم.

این را می دانم که نباید هیچگاه فراموش کنم که از کجا آمده ام، چگونه آمده ام، چه مرارت ها و سختی هایی کشیده ام تا به اینجا رسیده ام.

یادم باشد که هر چه دارم و هست از وجود بی پایان خداوند یکتاست.

یادم باشد که یک جوان هلال احمری از دانشگاه شروع شد...

یادم باشد...

  • احسان کوزه ساززاده

حکایت سوالی که بی جواب ماند!!!

احسان کوزه ساززاده | چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۱:۳۹ ق.ظ

گفت یک سال و چهار ماه میگذرد و جواب سوالش مانده...
درست میگفت...حق داشت...سوالی بس  بزرگ  و عمیق بود...و هنوز هم که هنوز است سوال خیلی هاست...خیلی هایی که شاید نزدیک تر از او بودند!
یادم است  آن  روزها  برخی  ازم میپرسیدند این سوال را؟؟؟؟
میگفتند تو یک دانشجویی.... به درست بچسب که این چیزها برات نان و آب نمی شود...ولی می دیدند هر روز پویا تر از دیروزم...
نمیدانستند که دنبال نان و آب نیستیم و برای  اون  نیست که  کار میکنیم!!اگر اینطور بود ماشاالله تا دلت بخواهد نان و آب!!!

                             
کار به جایی رسید که گفتند  تو دیوانه ای پسر!!!!
میخندیدم...گفتند: مگر خنده داره این کارها مختص یک دیوانه است....
آهی کشیدم و گفتم:آری دیوانه ام....اگه کمک کردن به مردم دیوانگی است...به من بگویید دیوانه
ولی دیوانه واژه ی  قشنگی نیست برای این کار؛بگویید عاشق...
عاشق دیدن خنده ای بر لبان بیماری...عاشق دیدن خوشحالی  مادری و پدری...عاشق...
میخواهم اعترافی کنم؛
درست است  که هیچوقت به طور مستقیم یک  نفر را نجات نداده ام ولی دوست داشته ام  کاری کنم که دیگران جان مردم را نجات دهند...
ولی در عوضش  شاید توانسته ام  کسانی  را خوشحال کنم...
یکی که تو بیمارستانه!یکی که گوشه خانه سالمندان چشم به راه بچشه و وقتی منو می بینه میگه:

جوون تو هم جای بچه خودمی...دعات میکنم مادر...
وای این جمله را که میشنوم انگار بال در می آورم...میخواهم  پرواز کنم...انگار تموم دنیا رو به من داده اند!
آره...خدمت به مردم عاشق میخواد...عاشقی که وقتی میبینه دیگران خوشحال هستند و دعایش میکنند برایش هیچ چیز دیگر  دنیایی مهم نیست!!!

هلال احمر عشق به انسانیت است...عشق به انسانیت انسان ها...

  • احسان کوزه ساززاده