آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

تربیت یعنی که خود را ساختن؛
بعد از آن بر دیگران پرداختن...
-----------------------------------
خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره!
-------------------------------------------------
دست نوشته های احسان کوزه ساززاده

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

به امید تکرار دوباره روزهای خوش در هلال مهربانی

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۵۱ ب.ظ

احسان کوزه ساززاده| جمعیت هلال احمر این روزها، روزهای جدیدی را تجربه می کند.

                            

مدتی بود که در ذهن خویش نوشته ای نسبتا جامع در مورد جمعیت هلال احمر شکل گرفته بود که غفلت و یا فشارهای کاری مانع از نوشتن آن می شد تا اینکه امروز فرا رسید.

روزی که دیگر تعدادی از مسئولین جمعیت هلال احمر کوله بار خویش را بستند و رفتند و خوبی ها، نیکی ها و البته اشتباهات و تیرگی کارهایشان باقی ماند.

همیشه و پس از اتمام هر دوره ای باید به جنبه های مثبت و منفی کار نگریست که حتما آقایان کار خویش را سبک و سنگین کرده اند.

در طول این دوره زحمات فراوانی کشیده شد همچون حمایت ها و اعتمادهای شایسته مسئولین امر جمعیت هلال احمر، برگزاری همایش های تخصصی در چهارچوب اصول هفت گانه و همان گونه قدرت مندی و تواندمندسازی در کمک های انسانی در حوادث و بلایا به جامعه که گل سرسبد کارهای مثبت این دوره اخیر مسئولین می تواند باشد بسیاری از کارهای دیگر.

و البته دسته ای از اشتباهات، که باید نقل شود تا اگر که برای مسئولین آشکار نبوده است آشکارا گردد که یقینا بر پیکره اعضای هلال احمرآثار مخرب آن وارد شده است.

اشتباهاتی شاید سهوی که بعضی ها نه آن روز پاسخگوی آن ها بودند و دیگر امروز هم دیگر مجالی برای پاسخگویی نیست.

شاید هنوز هم در خاطرتان باشد چگونگی شکل گیری نهضت نوپای پیشاهنگان با اهداف مورد نظر که با یاری خداوند به راه تعالی هدایت شد، همایشاتی وزین همچون همایش ورزشگاه آزادی، انتخاب ها که البته بخوانید انتصابات- نابخردانه، انتخابات شوراهای هلال احمر که با ضعف ها و شبهات برگزار گردید و بسیاری دیگر که هیچ گاه هیچ کس در قبال آنان پاسخگو نبود!

می گویند هلال احمر سیاسی نیست؟

حس میکنم اگر از دیدگاهی دیگر بنگریم سخن گزافی نیست که امروز بگوییم هست!

هلال احمر جمعیتی است که توسط هر دولت رئیسش تعیین، سیاست های کاریش تعریف و با اصول هفت گانه همسان سازی می شود که البته تغییر دیدگاه به این جمعیت مردم نهاد به شرط اهمیت دادن به اصول می تواند باعث رشد و بالندگی باشد.

هر دولتی نگرشی خاص برای جمعیت دارد برای مثال همین دولت پیشین اهدافش از اهمیت دادن به مقوله هایی همچون: پیشاهنگی که تفکرات اسفندیار خان را قرار بود دنبال کند، از به ظاهر مرخصی رئیس جمعیت هلال احمر گرفته تا اینکه بتواند اصول تبلیغاتی دولت پیشین را تبیین کند، از همایش وزین ورزشگاه آزادی که مثلا برای تقدیر از دست اندرکاران سفرهای نوروزی تشکیل شده بود و عجب تقدیر درخوری بود و چقدر خوب مهمان داری شد و در پشت پرده چه گذشت؟!و مسائل دیگری که ذهنم یارای بیان آن ها را ندارد!

پای صحبت دلسوزان هلال احمری که می نشینی خیلی ها معتقدند اشتباهات مهم و بزرگ تر جمعیت هلال احمر در کشور ریشه در انتصابات نابخردانه در جمعیت هلال احمر استان ها دارد.

در آغاز به کار و در ابتدای دولت پیشین انتصابات خوبی اقدام گرفت که باعث پیشرفت در بسیاری از حوزه ها شد و شعار دولت مبنی بر عدالت در تمامی سطوح در حال عملی شدن بود ولی دیری نپایید که هر چه جلو تر می رفت اوضاع خراب تر و خراب تر می شد./

تعدادی از استان ها بخصوص خوزستانی که نویسنده در آن روزگار می گذارند سرآمد بود که چند خطی را به آن اختصاص می دهم.

پس از دورانی حدودا یک ساله بسیار موفق و درخشان در ابتدای دولت در جمعیت هلال احمر خوزستان و کارهای زیربنایی و آموزشی بسیار بزرگ ناگهان ورق برگشت و بد هم برگشت!

دبیر کل جمعیت دست به تغییرات اساسی در خطه سرخ خوزستان زد و مدیریت کلان جمیعت را به فردی دیگر سپرد و مطابق همیشه تیمی جدید بر سر کار آمد!

ترکیبی که به استثنای چند نفر دیگر امروز شاید می توان گفت از ضعیف ترین اعضای تاریخ هلال احمر خوزستان به حساب می آید!

البته خود خوزستانی ها هم مقصرند که تن به این ذلت دادند و دم هم برنیاورند!

فارغ از دیگر بخش های جمعیت به عنوان جوانانی هلال احمری باید به سازمان جوانان و اقدامات صورت گرفته در آن پرداخت.
استراتژی کلی این گونه پیش می رود که جمعیت با بحران بودجه مواجه است و در این راستا برنامه ها یا برگزار نشده یا اگر هم برگزار شده با حداقل امکانات اولیه، تا خرده آماری از اجرای برنامه ها داده شود (آماری که امیدواریم رقم هایی صحیح میان مسئولین رد و بدل شده باشد) و پس از آن که مسئولین محترم پایتخت نشین صدای جوانان خوزستانی را می شنیدند و شاید اگر هم درصدد انجام حرکتی جهت اصلاح بودند عملی نشد، تنها امید آن بود که با گذشت زمان شاید همه چیز درست شود که البته نشد.

اینجا فاجعه کم رقم نخورده است؛ مهم ترین آن ها ریزش بسیار بالای اعضای جوان می باشد و از حال این روزهای شان همین بس که دیگر امسال رقابت مهری در استان خوزستان در کار نبود و نفرات برتر بسیار عادلانه برگزیده و معرفی شده اند.

در خفقان موجودی که مجال کار را برای افراد دلسوز سد کرده اند، جیره خواران جمع شده اند و روزگار می گذرانند تا تحفه ای ناچیز برای اهل و عیال تامین شود و بس!

حیف است از شهرستان های استان چشم بپوشیم، اینجا اندکی از مرکز استان خوزستان برایتان می گوییم دیگر خودتان تا آخر خط را نتیجه بگیرید!

پس از تغییرهای متوالی در جمعیت هلال احمر اهواز بالاخره آقایانی بر سرکار آمدند که چتر تفکر بسیج را بر سر جمعیت گسترانیده و اینجا محلی برای استفاده( شما بخوانید سوء استفاده) یاران پیشین پایگاه از امکانات باالقوه جمعیت هلال احمر شد!

باز هم مثبت نگر باشیم! روحیه بسیجی نکته مثبتی بود که می توانست کمک کننده باشد ولی تفکر بسیج و موازی کاری ها پیاپی در جمعیت هلال احمر راه را بر خیلی ها بست و در پاسخ به منتقدان برچسب هایی زده می شد و البته هنوز هم می شود!

البته اشتباه نشود نه اینکه تفکر بسیجی خدایی نکرده بد باشد بلکه: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!

از برنامه های روتین هلال احمر شده است برپایی ایستگاه صلواتی در ایام و مناسبت های مختلف وکم رنگ تر به اصول پرداخته می شود، فاجعه این جاست که کوته نگری برخی آقایان به آنجا می رسید که دسته های عزا و شادی را والاتر از برنامه هایی در راستا و پرداخت به اصول جمعیت به شمار می آورند.

اینها همگی تیشه بر قلب هلال احمری های واقعی است!

حقیقتا حیف است استفاده نکردن از جوانان پاک دل هلال احمری به بهانه های واهی!

آنانی که از مال و ناموس و توان و خانواده خویش برای خدمت به مردم می گذرند، آنانی که لحظه های خوش در کنار خانواده بودن را با در کنار مردم بودن برای کمک به آنان و نجات جان شان عوض کرده اند...

آری آنان امروز خطر را بیشتر درک می کنند.
پاسخ این مشکلات را جوانان وطنم در هلال احمر دیگر شاید در روز رستاخیز بگیرند که حقیقتا عدالت به حق آشکار خواهد شد.

همیشه گفته ایم و خواهیم گفت که هلال احمری خسته نمی شود و مرد روزهای سخت است و هنوز هم به آرمان شهر جمیعت هلال احمر می نگریم می گوییم: اندکی صبر سحر نزدیک است.

مسئولین امروزی باید از کارهای انجام گرفته و نگرفته مسئولین دیروزی درس بگیرند تا بتوانند خدمتی در خور جوانان عاشق و دلسوخته زمان حادثه داشته باشند که با گفته های نقل شده در رسانه ها انشااالله مسئولین امروزی گام محکمی را در راستای رسیدن به بهترین ها در جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران بر دارند.

شعار "ما میتوانیم" را زنده خواهیم کرد کافی است اندکی اعتماد و احترام به نظرات جوانان عاشق هلال احمر...

بدانید که این پایان کار ما نیست...

  • احسان کوزه ساززاده

جوون ایرونی از سربازی بازگشت

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۶ ب.ظ

                      

 ... و سلام نام خداست

بعد از 56 روز بازم سلام

سلامی به گرمای طلوع خورشید صبحگاهی که گرمایش نوید بخش امید است.

دوره آموزشی سربازی با تمام سختی ها و خوشی ها و تلخی هایش هم تمام شد و این را در ذهن متبادر می کند زندگی در گذر است و روزی پایان خواهد رسید.

فکر می کنم یکی از خوبی های سربازی جدایی از دنیاست نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار، جدایی از خواهش های نفسانی و بودن در کنار انسان هایی هم شکل و هم رنگ خود البته با اخلاقیات، سلایق و علایق گوناگون.

اگز کمی دقت کنیم بزرگ ترین حس را در این دوران می توان لمس کرد!

جایی که نه پدر، نه مادر، نه برادر، نه دوست و رفیق به کار انسان نمی آید، نه اینکه نخواهند بلکه نمی توانند که برایت کاری بکنند و خودت هستی و خودت!

و البته خداوندگارت.

جایی که هیچ کس یار و یاورت نیست تنها اوست که دست گیر تو خواهد بود، آن جاست که همه چیز را می سپاری به خودش، با او صحبت می کنی، با او نجوا می کنی و اشک می ریزی و از او می خواهی.

آری خدا را بیشتر از هر روز و هر لحظه نزدیک تر به خود می بینی و این همان ایمان حقیقی و واقعی است.

به قول یکی از دوستان ای کاش این حس را همیشه با خود حفظ کنیم.

و باید گفت از صبر...

صبر در برابر سختی ها، رنج ها، مشکلات، دلتنگی ها، زور گویی ها و خیلی چیزها که این صبر هم نتیجه توکل حقیقی بر خداست.

اینجا هر چه بنویسم کم است از مهربانی های خداوند...

بارالها شکر...

و در پایان جمله ای که انشاالله سرآغاز یکی از  مطالب آینده ام خواهد بود می نگارم:

شهداء شرمنده ایم...

  • احسان کوزه ساززاده

به بهانه ی روز خبرنگار

احسان کوزه ساززاده | پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۳۳ ب.ظ


          

روز خبرنگار فقط یک روز نیست، بلکه هر روزی که می گذرد روز تو است.

احسان کوزه ساززاده|  17 مرداد ماه امسال عجین شده است با روز پایانی از ماه میهمانی پروردگار و سالگرد شهادت شهید صارمی، خبرنگاری که در راه اعتلای ایران اسلامی و در کسوت خبرنگاری به سوی پروردگارش پر کشید.

امروز نقش بی بدیل اطلاع رسانی و جایگاه مهم رسانه و خبرنگار که رکن اصلی این ساختار است غیرقابل چشم پوشی است.

خبرنگار آیینه منعکس کننده خوبی ها و بدی های موجود در اجتماع است و خبرنگار هلال احمری جایگاهی به مراتب والاتر دارد که آیینه دار انتشار خوبی ها و نیکی ها است.

خبرنگار و خبرنویس هلال احمری می نویسد برای انتشار و گسترده شدن سجایای اخلاقی؛ مهرورزی ها، کمک به همنوع، گدشتن از خود برای مردم و در یک کلام برای انسانیت های از یاد رفته در گذر زمان.

خبرنگار چشم بینا و صدای شادابی یک جامعه است که رسالتی بزرگ بر دوش دارد و وظایف سخت و دشوار  را در روزهای سخت به نحو احسن انجام می دهد، حال آنکه برای اعضای جمعیت هلال احمر بنویسد، اعضایی که بی منت و بی چشم داشت و برای رضایت مندی پروردگار خویش می کوشند.

این روز را به تمامی خبرنگاران، عکاسان و فعالین عرصه خبر و اطلاع رسانی تبریک می گوییم  و تبریک والاترمان را نثار خبرنگاران هلال احمری می کنیم.

آنانی که خالصانه و بدون چشم داشت علاوه بر یک عضو هلال احمری بودن جایگاه خطیر اطلاع رسانی را بر عهده دارند.

به خبرنگاران روابط عمومی استان ها، نشریه ها . رسانه های مکتوب و غیر مکتوب سازمان جوانان و امداد و داوطلبان تبریک می گوییم و تبریک ویژه مان تقدیم می کنیم به خبرنگاران جوانی مانند همکاران من که کار را به غایت خویش رسانده اند و کاری کرده اند کارستان، معرفت گذاشته اند تا اینجا بی هیچ چشمداشتی پا به پای خیلی ها پیش آمده اند. اعضای سایت خبری جوانه استان خوزستان که برای اولین بار در کشور مجموعه ای جوان را خود تاسیس کرده اند و خویش را وقف جوانان، امدادگران و ودداطلبان نموده اند و زیر پا گذاشته اند آیینه خود بینی را تا دیگران در آیینه آن ها دیده شوند.

از همه اینان می خواهیم که بدانند و نشان دهند قلم یک خبرنگار خریدنی نیست! ببینند و بنویسند از کاستی ها و مشکلات و ببینند و بنویسند نیکی ها و مهرورزی ها را.

روز خبرنگار فقط یک روز نیست، بلکه هر روزی که می گذرد روز تو است.

خبرنگار هلال احمری روزت مبارک.

 


  • احسان کوزه ساززاده

جوون ایرونی هلال احمری روزت مبارک.

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۴۹ ب.ظ


 

میلاد او مصادف شده است با روز جوان.

میلاد شبیه ترین فرد از نظر صورت وسیرت به پیامبر مهربانی.

علی اکبر حسین(ع) که غیرتش را هیچگاه از خاطر نخواهیم برد.

از او همین بس در کربلا برای آنکه مولایمان را تنها نگذارد اولین نفر بود که از بنی هاشم به شهادت رسید و از جام پیامبر سیراب شد و زمانی که به شهادت رسید امام حسین (ع) فرمود: علی جان پس از تو اف بر این دنیا...

روز، روز جوان است و به یمن میلاد کسی که باید مثل او باشیم، پاک باشیم و گوش به حرف مقتدا آن هم در جوانی...

جوانی فرصت آموختن، تجربه و انجام کارهای بزرگ است.

جوانی مقطعی است از زندگی که برخی ها حسرت از دست رفتن آن را میخورند و برخی مشتاق رسیدن به آن.

جوان ایرانی نشان داده است که برای کارهای سخت همیشه آماده است و تنها اعتماد می خواهد.

اعتماد به فکر او و جوانی او چرا که او اراده ای سترگ دارد که در پرتو اطمینان میتواند تحقق یابد.

و اما تو جوون ایرونی هلال احمری همیشه بهترین بودی و خواهی بود، تو که برای کمک به مردمت از خودت و زندگیت می گذری، از جانت برای مردمت مایه می گذاری، تو جوان شاخصی هستی که باید قدر خودت را بیشتر بدانی و برای رسیدن به تعالی سخت بکوشی.

جوان ایرونی برتر کسی است که در تنهایی خویش با خداوندگارش حس کند که برتر است.

پس جوون ایرونی تا می توانی جوانی کن و جوان باش اما یادت نرود که درگذشت زمان را چاره ای نیست که درمان کند و این ناچاری به خاطر این است که قدر جوانی ات را بدانی.

  • احسان کوزه ساززاده

باید رویش را باور داشت.

احسان کوزه ساززاده | سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۳ ق.ظ


                           

کوه های سر به فلک کشیده سنگی...

کوه هایی که قامت بلند کرده اند بر پهنای دشت های پهناور.

و میتوان دید رویش نرم و لطیف درختان و سبزه ها را بر روی آن.

نه آبی می گذرد و نه خاک مرغوبی دارد.

همه اش سنگ، سنگ، سنگ.

این باور امید است.

که حتی در دل کوهی از سنگ می توان رویید.

باید رویش را باور داشت.

27/3/92- 11:50

  • احسان کوزه ساززاده

سفر

احسان کوزه ساززاده | دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۳ ب.ظ


                             

رفتن از خود، رفتن از شهر

رفتن از جایی که عادت داری به بودن در آن.

رفتارهای تکراری.

لبخندهای اجباری.

هر روز و هر روز و هر روز می گذرد.

دوست داری دل بکنی. از هر آنچه که تو را وابسته کرده است.

دل بکنی و بروی به جایی دور، به دور از دروغ، ریا، خودپسندی، خیانت، تلاش برای کسب دنیا.

آری. گاهی که دیگر حالت به هم می خورد از همه اینها باید بگذاری و بروی.

قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِین.

این آیه آمده بود.

حس می کنم امروز که دوست دارم دل بکنم در همین نزدیکی است که دلم برای شهرم، بودن کنار دوستانم و همکارانم تنگ می شود.

به هر حال آدم است دیگر، دم دمی است.

ولی سفر مقدمه ای است برای تفکر و تغییر.

برای رسیدن به حالی خوب.

یاد حول حالنا الی احسن الحال می افتم.

خدایا حال همه مان را خووب کن .

27/3/92-11:35

  • احسان کوزه ساززاده

او دیگر هیچ گاه نخواست که پیشاهنگ باشد.

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۱۹ ب.ظ

پیشکش به جوانان هلال احمری:

جوانان هلال احمر تنها پیشاهنگ نیستند!

او پیشاهنگ نبود ولی پیشاهنگان را دوست داشت.

در روزهایی که به دلیل شغل جدیدم زمان کمتری را برای بودن در کنار جوانان پر شور و پاک دل هلال احمری دارم هر از چندگاهی تنها نگاهی به ماه نوی مان (1) می اندازم و از فرط خستگی یا استراحت می کنم  و یا مشغول به انجام کارهای مهم تر می شوم.

                     

شنیدن درد دل های یک جوان هلال احمری باعث شد به یک مسئله سطحی بنگرم و با این اوضاع بتوانم وطیفه خویش را انجام دهم و چند خطی را برای آن بنگارم!

حال چرا می گویم سطحی، به این دلیل است که عقیده دارم اعضای هلال احمر از روح و جان همه یکی هستند و برای یک هدف مشترک به دسته های مختلف برای پوشش همه جانبه وظایف و اهداف سازمان جوانان هلال احمر جمع شده اند.

و اما:

اطلاعیه شماره یک، دستورالعمل شماره دو، دوره آموزشی شماره سه و اردوی شماره چهار و ...

خوشحال می شود که در این بحبحه نبود بودجه و پول آن ها سفر می روند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آن ها آموزش می بینند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آنها برنامه دارند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آن ها امیدواری دارند!

خوشحال است که در نبود بودجه و پول آن ها...!

این ها را نمی گفت که بگوید  چرا آنها می روند و دیگران نمی روند!

نمی گفت که بگوید چرا آنها آموزش می بینند!

می گفت که بگوید همه را باید یکی دید!

می گفت که بگوید اگر آموزش هست برای همه باشد!

اگر اردویی هست برای همه باشد!

اگر برنامه ای هست برای همه باشد!

می گفت که بگوید جوانان هلال احمری تنها دوستان عزیز پیشاهنگش نیستند و باید برای همه آن ها در همه مواقع برنامه داشت!

می گفت که بگوید پیشرفت باید همه جانبه و در همه سطوح و یکسان باشد تا جایی مرفح تر و جایی با فقر برنامه و امکانات نباشد!

حال می بینم که شاید دغدغه او هم درست بود، پیشاهنگ و دانشجو و روستایی و آزاد و طلاب همه یکی هستند، همه آنها یکی از اعضای سازمان جوانان هلال احمر جمهوری اسلامی ایران هستند.


                         

او آموزش و امکانات رفاهی را فرد محور و برای جوان هلال احمری می خواست نه سازمان محور و برای گروهی خاص!

امروز او و شاید هم قطاران او خوشحالند و می بالند که تنها یک جوان هلال احمری هستند!

تنها یک جوان هلال احمری، مانند دیگر جوانان هلال احمری که اکنون در روستایی دور افتاده هر روز و شب در فکر کمک و امداد به مردمان شان هستند.

جوانی که شاید در این نبود هیچ چیز، برای او هم هیچ چیز نبود جز دستان خالی و افکاری نو و قلبی بزرگ.

قلبی بزرگ به پهنای بلند آسمانی بزرگ و آبی رنگ.

او پیشاهنگ نبود، او در امداد و پیشاهنگی و جوانان و دانشجویی و داوطلبان و چه و چه وچه هم زمان عضو نبود!

او دیگر هیچ گاه نمی خواست که پیشاهنگ باشد.

پس بگذارید همه بدانند که او و خیلی های دیگر،  تنها یک جوان هلال احمری هستند.

قدرشان را بدانیم.

بیایید همه چیز را با هم و برای هم بخواهیم!


پی نوشت:

1-     ماه نو: شبکه اجتماعی سازمان جوانان هلال احمر جمهوری اسلامی ایران


  • احسان کوزه ساززاده

تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان...

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ق.ظ


تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان
نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان


گل آفتاب ما را، لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی، گل آفتابگردان؟

نه گلی فقط که نوری، نه که نور بوی باران
تو صدای پای آبی، گل آفتابگردان


نه گلی نه آفتابی، من و این هوای ابری
نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان؟

تو بتاب و گل بیفشان، «سر آن ندارد امشب
که بر آید آفتابی»، گل آفتابگردان...

  • احسان کوزه ساززاده

کوهی از مردی در دستانی کوچک

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۲۳ ب.ظ

امروز درست سه هفته است که به شغل قدیم بازگشته ام...

مثل همیشه کار و کسب در بازار روش خودش را داردکه البته ما سعی می کنیم بازاری نباشیم!

قرار نیست از اوضاع بازار برایتان بگویم فقط در این حد بدانید که راکد است!


                         

چیزی که در این روزها دغدغه ذهنیم شده است آن است که آیا همه چیز به عدالت تقسیم شده است؟مردم چقدر به یکدیگر خیانت می کنند؟میگویم آیا هنوز هم دختران و پسران پاک پیدا می شوند؟

اینها سوالاتی است که بسیار برایم مهم است!

هنوز به خاطر دارم صحنه ای را که همین چند روز پیش دیدم:

پسر بچه ای در طبقه سوم، با لباسی ژنده و کف هایی کوچک و وصله خورده!

می گفتند از صبح در بازار است و دارد به پدرش در جمع آوری کارتن های خالی کمک می کند!

می ایستم و کمی با نگاهی مهربانانه نگاهش می کنم ولی او انگار من را نمی بیند، آنقدر که سرگرم کار است.

قلبم بسیار متاثر می شود! هم سن و سالان او را مادرانشان بهترین لباس ها را بر تن می کنند و با خود برای گردش به این سو و آن سو می برند، او شاید الان باید در پیش دبستانی باشد و با هم سن و سالانش بازی کند و امروز...

پسرک قصه ی امروز من تو مردی را به من نشان می دهی!برای آنکه پدرت دست تنها نباشد چه ها که نمی کنی!

تو با آن جثه نحیف و دست های کوچکت کوهی از درس های زندگی را بریا ما به ارمغان داری.

موظب خودت باش.

  • احسان کوزه ساززاده

امدادگران واقعی، امدادگران بی نشان...

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۵۳ ب.ظ
                              

به قلم احسان کوزه ساززاده| امدادگری شغل انبیا است؛ راست است که می گویند هر کسی نمی تواند یک امدادگر خوب و متعهد باشد.

امدادگر از جان خویش می گذرد برای خدمت به مردمی که آن ها را نمی شناسد و مردم هم شاید هرگز او را نشناسند؛ و چه زیباست همین گمنامی...

در این دنیای خاکی که همه ذوق و شوق آن دارند که دیده شوند؛ کسی آن ها را ببیند و از آن ها تعریف کند؛ به قول خودشان معروف شوند حال این نام و نشان هر جایی که می خواهد باشد حتی در خبرگزاری آقا و خانم ایکس.

خیلی چیزها را تا به چشم نبینی باورت نمی شود؛ این بار من دیدم به چشم و برای شما نیز میخواهم بازگویم از امدادگران گمنام...

امدادگرانی که نفس را زیر پا گذاشته اند و اسیر این دنیا نیستند، آنانی که رضای خداوند را در طبق اخلاص قرار داده اند و برای خدمت به مردم لحظه ای از جای نمی شینند.

آن روز برای تهیه خبر اعزام شده بودیم! با بچه ها به گپ و گفتی نشستیم داشتیم برنامه ریزی ها را با توجه به محیط کنونی انجام می دادیم که رئیس جمیعت هلال احمر به ما نزدیک شد. از ما خواست تا از سه چهار جوانی که در خیلی از برنامه های شهرشان و به خصوص برنامه این روزهایشان بسیار زحمت کشیده اند عکس و فیلم جداگانه ای تهیه کنیم.

ما هم از خداخواسته گفتیم بگویید بیایند.

نام یکی از آن ها محسن بود؛ یک جوان رعنای عضو جمعیت هلال احمر که آثار چند شب بیداری از چشمانش هویدا بود.

فکر کرد ما کاری داریم که او را نزدمان فرستاده اند.وقتی متوجه شد که برای چه او را صدا کرده ایم گفت: - من جایی کار دارم باید بروم-، چند قدمی از ما دور نشده بود که صدای مسئول اردوگاه رو شنیدم؛ -محسن پسر برو دیگه بذار تو یکی از عکس ها حتما باشی؛ نه من جایی کار دارم باید برم!- چند لحظه ای صحبت هایشان ادامه داشت این بار مسئول اردوگاه دستانش را گرفته بود و آوردش کنار ما!

به مسئول اردوگاه گفت:-خودم میرم باهاشون نگران نباش!شما برو...-

خودم رو بهش معرفی کردم: من احسان کوزه ساززاده از اهواز خدمت شما هستم تا بتونیم گزارشات برنامه اتون رو منعکس کنیم.نمیخوای اسمت رو به ما بگی: اسم من محسنه.

محسن نمیدانم چرا ولی فراری بود از ما، از وقتی که دوربین دست ما می دید ما دیگر او را نمی دیدیم!با هم رفتیم تا در گوشه ای از اردوگاه ازشون عکس بگیریم!

از ما اصرار بود و از محسن انکار! از اونور اردوگاه مسئول اردوگاه داد زد: محسن برو دیگه! و او...

شخصیت جالبی داشت.او دوست نداشت کسی او را ببیند، باهاش صحبت می کردم، بهش می گفتم بابا از پشت سر ازت عکس می گیریم؛ راضی نمی شد...

کمی بعد که با هم صحبت می کردیم به من گفت: احسان دوست ندارم کسی منو ببینه و بشناسه!

اونی که باید منو اینجا ببینه میبینه!همین برام کافیه...

می بینید؛ یک انسان چقدر می تواند بزرگ باشد...

حال که به محسن فکر می کنم میبینم که در جوانی چقدر پخته و با گذشت و با هدف و خالص بود...او شاید هم مانند خیلی از شما دانشجو بود...

ولی محسن مانند ما نبود؛ حس میکنم او خیلی از ما جلوتر بود،خیلی...

محسن نماد کوچکی از امدادگران گمنام و بی نشانی است که هیچ گاه هم شناخته نخواهند شد؛ آنان گمنامی را سرلوحه ی کارشان قرار داده اند و دلی دارند به وسعت دریا، آنان جوانان برترند و الگوی خیلی از جوان ها!

امدادگران بی نشان نه در آسمان اند و نه از کره ی دیگری پای بر روی زمین انسان ها گذاشته اند؛ بلکه بر روی همین زمین خاکی زندگی می کنند، ولی ما کجا و نشان بی نشانی آنان کجا...

 

  • احسان کوزه ساززاده