آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

نوشته های یه جوون ایرونی

آفتابگردان

تربیت یعنی که خود را ساختن؛
بعد از آن بر دیگران پرداختن...
-----------------------------------
خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره!
-------------------------------------------------
دست نوشته های احسان کوزه ساززاده

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۴ مطلب با موضوع «استوتس» ثبت شده است

تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان...

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ق.ظ


تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان
نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان


گل آفتاب ما را، لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی، گل آفتابگردان؟

نه گلی فقط که نوری، نه که نور بوی باران
تو صدای پای آبی، گل آفتابگردان


نه گلی نه آفتابی، من و این هوای ابری
نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان؟

تو بتاب و گل بیفشان، «سر آن ندارد امشب
که بر آید آفتابی»، گل آفتابگردان...

  • احسان کوزه ساززاده

کوهی از مردی در دستانی کوچک

احسان کوزه ساززاده | شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۲۳ ب.ظ

امروز درست سه هفته است که به شغل قدیم بازگشته ام...

مثل همیشه کار و کسب در بازار روش خودش را داردکه البته ما سعی می کنیم بازاری نباشیم!

قرار نیست از اوضاع بازار برایتان بگویم فقط در این حد بدانید که راکد است!


                         

چیزی که در این روزها دغدغه ذهنیم شده است آن است که آیا همه چیز به عدالت تقسیم شده است؟مردم چقدر به یکدیگر خیانت می کنند؟میگویم آیا هنوز هم دختران و پسران پاک پیدا می شوند؟

اینها سوالاتی است که بسیار برایم مهم است!

هنوز به خاطر دارم صحنه ای را که همین چند روز پیش دیدم:

پسر بچه ای در طبقه سوم، با لباسی ژنده و کف هایی کوچک و وصله خورده!

می گفتند از صبح در بازار است و دارد به پدرش در جمع آوری کارتن های خالی کمک می کند!

می ایستم و کمی با نگاهی مهربانانه نگاهش می کنم ولی او انگار من را نمی بیند، آنقدر که سرگرم کار است.

قلبم بسیار متاثر می شود! هم سن و سالان او را مادرانشان بهترین لباس ها را بر تن می کنند و با خود برای گردش به این سو و آن سو می برند، او شاید الان باید در پیش دبستانی باشد و با هم سن و سالانش بازی کند و امروز...

پسرک قصه ی امروز من تو مردی را به من نشان می دهی!برای آنکه پدرت دست تنها نباشد چه ها که نمی کنی!

تو با آن جثه نحیف و دست های کوچکت کوهی از درس های زندگی را بریا ما به ارمغان داری.

موظب خودت باش.

  • احسان کوزه ساززاده

بهار آمد و تو نیامدی...

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۰۸ ب.ظ


                                       عید 92

سال 91 هم نقطه انتهای خویش رسید.

به قلم احسان کوزه ساززاده| هر بهار نوید امیدواری است، امید به آنکه پس از هر زمستانی و در اوج ناامیدی دریچه ای از امید هنوز گشوده است و پایان هر شب سیه سفید است.

سفید چون قلب پاک امدادگران هلال احمری

سفید همچون نیت های خالصانه اعضای جمعیت هلال احمر

سفید چون موهایی که در آسیاب دنیا سپید نشده اند

سفید چون عمری پاک...

و چه زیباست امسال که با نام زهرای مرضیه آغاز شده است با ظهور مهدی فاطمه مقارن باشد که بهار در بهار می شود و معنای واقعی بهار را آنجا لمس خواهیم کرد.

بهاری واقعی، بهار شکوفا شدن انسانیت ها، بهار مهربانی،  بهاری که در آن دوستی، صلح، صفا، عشق به مردم، محبت و دیگر خصایص نیک جای نامهربانی ها را خواهد گرفت...

خوش به حال آنانی که هر چه دارند را در دست گرفته اند تا برای آنانی که ندارند هزینه کنند؛ محبت ها در دست، جان ها بر کف و می دانند که در این دنیا جز نام نیک از آنان باقی نخواهند ماند.

آنان قلب بزرگی دارند، قلب هایی بزرگ با روح هایی متعالی در کالبد بدن.

همچون جوانان، امدادگران و داوطلبان جمعیت هلال احمر.

  • احسان کوزه ساززاده

دعا کنید حلاوت دین را بچشیم!

احسان کوزه ساززاده | جمعه, ۸ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۱۸ ب.ظ

روزهای جمعه روزهای دل گیری است...

روزهای انتظار برای حجت خدا بر روی زمین و انتظار و انتظار...


        امام زمان

ای کاش منتظر باشیم اما منتظر واقعی!

ریاکاران انتظار زیادند؛ تعارف که نداریم،یکیش شاید خودمان!

انتظار فقط منتظر ماندن برای آمدنش نیست!

بلکه ایستادن و کاری انجام دادن برای آمدنش است!

انتظار هیچ جوری قابل توصیف نیست؛ باید منتظر واقعی باشی و مزه دین را چشیده باشی تا بدانی چیست!

این را که گفتم یاد دعای استاد قرائتی افتادم:

ازشون خواستن که برامون دعا کنن! گفت: ای کاش مزه واقعی دین رو بچشین و حلاوتش رو درک کنین که اکثر مشکلات ما همینه که مزه دین رو نچشیدیم وگر نه...!

خلاصه در این روز برای همه دعا کنیم که حلاوت و شیرینی دین را بچشند!

انشاالله...

  • احسان کوزه ساززاده