لطفا سیگار نکشید!
دیشب اتفاقی جالب افتاد.
مثل همیشه وقتایی که دوس دارم یکم فکرم آزاد بشه و کمی آرام تر باشم سری به زمین بازی کودکان زدم.
جایی که پر است از شور و امید و انرژی های فراوان.
جایی که تنها زندگی را، و فقط زندگی را بدون هیچ دغدغه ای می توان لمس کرد.
جایی برای بازی های کودکانه، سرسره الاکلنگ، تاب و حتی بازی های امروزی تر که هر کدام از بچه ها از سر و کول آن ها بالا می روند.
کمی که با عقل بزرگانه ات بیندیشی میتوانی آسمان به ریسمان ببافی و برای هر کدامشان فلسفه ای تعریف کنی، مثلا میتوانی بگویی که همانگونه که بالا رفتن از سرسره اندکی ملال آور است پایین آمدن از آن بسیار سهل است و با خود میگویی که آری در زندگی هر چه بخواهی بالاتر بروی باید مرارت های آن را به جان بخری و اگر بخواهی به زیر کشیده شوی بسیار سهل و سریع به زیر خواهی رفت.
اینجا پر است از خنده، نشاط شادی، روزمرگی ها را کنار می گذاری و کودک درون خویش را آزاد می کنی.
اینجا خیلی وقت ها بزرگترها هم بچه می شوند و با بچه هایشان بازی میکنند و یاد ایام کودکی خویش میکنند!
ولی دیشب اتفاقی دیگر رخ داد که باعث شد از حال و هوای خویش بیرون بیایم؛ به خود بیایم!
کودکی که لحظه ای پدر و مادرش از او غافل شده بودند به سمت من می آمد، دختر بچه ای بسیار شیرین و ناز با موهای فرفری جوگندمی! از زیر طناب رد شد و از زمین بازی خارج شد.روی زمین را که نگاه کرد ته سیگاری دید و ناخودآگاه برداشت و بر دهان گذاشت، عابری سریع تا دختر بچه را دید به سمت او رفت و آن را از دهانش کشید و به دنبال پدر و مادرش گشت و به آنها گفت که بیشتر مراقب کودک دلبندتان باشند.
آری نه پدر و مادر او بلکه همه ما مسئولیم در قبال کودکان این سرزمین.
پدر و مادر ها و همه ما باید بدانیم که کودکان هر کاری که از ما بزرگترها ببینند ناخودآگاه تقلید می کنند و انجام می دهند.
قطعا آن کودک آینه اجتماع اطرافش هست.
جامعه ای که باید به خویش بیاید.
حال حرفم این است که:
لطفا سیگار نکشید و اگر هم می کشید جلوی کودکان نکشید و آنان را قربانی خودخواهی خویش نکنید.
پی نوشت عکس: زمین بازی بوآدیا دل مونته، مادرید، اسپانیا
- ۱ نظر
- ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۴۳