جوون ایرونی از سربازی بازگشت
... و سلام نام خداست
بعد از 56 روز بازم سلام
سلامی به گرمای طلوع خورشید صبحگاهی که گرمایش نوید بخش امید است.
دوره آموزشی سربازی با تمام سختی ها و خوشی ها و تلخی هایش هم تمام شد و این را در ذهن متبادر می کند زندگی در گذر است و روزی پایان خواهد رسید.
فکر می کنم یکی از خوبی های سربازی جدایی از دنیاست نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار، جدایی از خواهش های نفسانی و بودن در کنار انسان هایی هم شکل و هم رنگ خود البته با اخلاقیات، سلایق و علایق گوناگون.
اگز کمی دقت کنیم بزرگ ترین حس را در این دوران می توان لمس کرد!
جایی که نه پدر، نه مادر، نه برادر، نه دوست و رفیق به کار انسان نمی آید، نه اینکه نخواهند بلکه نمی توانند که برایت کاری بکنند و خودت هستی و خودت!
و البته خداوندگارت.
جایی که هیچ کس یار و یاورت نیست تنها اوست که دست گیر تو خواهد بود، آن جاست که همه چیز را می سپاری به خودش، با او صحبت می کنی، با او نجوا می کنی و اشک می ریزی و از او می خواهی.
آری خدا را بیشتر از هر روز و هر لحظه نزدیک تر به خود می بینی و این همان ایمان حقیقی و واقعی است.
به قول یکی از دوستان ای کاش این حس را همیشه با خود حفظ کنیم.
و باید گفت از صبر...
صبر در برابر سختی ها، رنج ها، مشکلات، دلتنگی ها، زور گویی ها و خیلی چیزها که این صبر هم نتیجه توکل حقیقی بر خداست.
اینجا هر چه بنویسم کم است از مهربانی های خداوند...
بارالها شکر...
و در پایان جمله ای که انشاالله سرآغاز یکی از مطالب آینده ام خواهد بود می نگارم:
شهداء شرمنده ایم...
- ۰ نظر
- ۲۶ مهر ۹۲ ، ۱۳:۰۶